اندک سوادی که دارم

اندک سوادی که دارم

دردهایی که اززندگی میکشیم گاهی هم لذت!
اندک سوادی که دارم

اندک سوادی که دارم

دردهایی که اززندگی میکشیم گاهی هم لذت!

توجه

درضمن برخی از دوستان کپی میکنند بدون اینکه نام نویسنده رو بیارن لطف کنید ذکرکنید چون تمام کارهای انجمن تخصصی شعر پارسی دارای حق کپی رایت وآهنگهای حقیر هم مجوزداره

من نبستم که همه استفاده کنن از راست کلیک قفل کردن واینجور چیزها خوشم نمیاد دوستانی که ادرس فیس بوک منو خواستند بروی چشم به شرطی که برای خواننده های خوب ایرانی مزاحمتی ایجاد نشه چون خیلی بمن غر زدند اینم فیس بوک

tami_hamuon 

tamran hamuon guilka

سلام به همه

میدونید چه حالی میده وقتی میدونی همراه بازدید کننده ها داری بلاگت رو میبینی لطفا نظر بذارید من بدونم چیکاردارم میکنم گل لگد میزنم یا بیهوده کاری مرسی در ضمن آهنگی که تو لینک روز هستش نوشته آقای شفیع زاده حتما گوش بدید با کلیپ ونظر

ممنون که وقت میگذارید برای خواندن بلاگ حقیر.مهتاب هم اگر میخواند با نور خورشید میخواند.

ازدوست گرامی سینا لطف پور

ک رابطه سالم شامل دو نفری است که عاشق باشند و به یکدیگر احترام بگذارند. این مساله زمانی رخ می‌دهد که یک نفر برای خود ارزش و احترام قائل باشد، که متقابلا بتواند برایی شخص دیگر همینطور رفتار کند. شما می‌توانید با داشتن روابط سالم و همیشه رو به بهبود، فکر بازی برای تغییر و حمایت عاطفی از یکدیگر داشته باشید. رابطه‌ای را می‌توان سالم دانست که بتواند سطح کیفیت زندگی، آگاهی، احساس شما را افزایش بدهد.

۱. با یکدیگر ارتباط برقرار کنید. شما اغلب باید درباره احساسات و نظرات خود با یکدیگر صحبت کنید. این تنها به دیگری در رابطه کمک می‌کند تا درباره شما و احساساتتان شناخت پیدا کند، بلکه می‌تواند شما را در شرایطی که احساسات گیج کننده‌ای دارید کمک کند.
۲. یکدیگر را بشنوید (!)، زمانی را در نظر بگیرید که با دیدگاههایی شخص مقابل آشنا شوید. شما باید «مشتاقانه» به صحبتهای طرف مقابل گوش کنید و سوالهای بپرسید که باعث بشود احساس کند که شما در مورد مسائل و مشکلات رابطه احساس مسولیت می‌کنید و مراقبش هستید.
۳. رابطه خود را به صورت دوره‌ای مورد بررسی قرار دهید. نیازی نیست که بیش از حد رابطه خود را نگران کننده حفظ کنید، اما یک معاینه دوره‌ای می‌تواند بسیار کمک کننده باشد. از طرف مقابل خود در این رابطه بپرسید، جویای احوال رابطه شود از وی. همچنین به شما کمک می‌کند تا درباره نظر و احساس شخص مقابل خود درباره رابطه‌تان مطلع شوید.
۴. حل اختلافات در زمان مناسب. ممکن است که شما وسوسه رسیدگی به مشکلات را داشته باشید که در زمان سریعتری انجام شود و این ممکن است بد‌تر کند. با این حال، بهتر است کمی صبر کنید تا شعله‌های خشم در هر دوی شما کمی فروکش کند، که در آن لحظه بتوانید راه حل خوبی برای رفع مشکلتان بیابید.
۵. یک سبک زندگی متعادل را برای خود بسازید. روابط جدید ممکن است برای هر دو نفر بسیار وسوسه برانگیز باشد که تمام زمانشان را با یکدیگر بگذرانند، اما بهتر است که شما یک تعادلی را بین روابط خود با خانواده و دیگر دوستانتان و معشوقه جدید برقرار کنید. اگر زندگی شما نامتوازن شود، ممکن است به زودی مشکلات بیشتری برایتان پیش بیاید و خود را از نحوه مدیریت رابطه سرزنش کنید!
۶. اجازه بدهید رابطه شما به آرامی رشد کنید و تغییر. همه مردم با گذشت زمان تغییر می‌کنند، پس شما هم اگر به احساسات هم آشنا شوید می‌توانید در کنار هم و با کمک یکدیگر تغییر کنید. شما باید با روی گشوده به تغییر نگاه کنید و راههایی را پیدا کنید که در این مسیر به هم کمک کنید.
۷. تفاوتهای یکدیگر را بپذیرید و اجازه دهید رابطه‌تان تقویت شود. تفاوتهای خود را به عنوان یک مشکل نگاه نکنید، بلکه این تفاوت را فرصتی بدانید که به شما کمک می‌کند تا از راحتی که در آن بودید خارج شوید. تفاوت می‌تواند تغییرات مفیدی را در هر دو طرف ایجاد کند و با نگاهی حتی می‌شود گفت که رابطه‌ای که در آن تفاوت وجود دارد می‌تواند کمک بیشتری از منظر تقویت ابعاد شخصیتی بکند.

ترجمه ازدکترآرزو صفایی(رادیو- برتولت برشت آلمانی)

ادیو اثری فاخر از برتولت برشت
Radio-Gedicht von Bertolt Brecht



Du kleiner Kasten, statt mich zu entkommen

So dass Ihre Ventile sollten nicht brechen

Durchgeführt von Haus zu Haus, von Segel zu trainieren versenden,

Damit meine Feinde könnte auf mit mir zu reden gehen,

Neben meinem Bett, um meinen Schmerz

Das letzte, was in der Nacht, das erste, was am Morgen,

Ihrer Siege und meine Sorgen,

Versprich mir, nicht zu gehen plötzlich still.



.............................................................

رادیو از برتولت برشت شاعر آلمانی



جعبه ی کوچک تو مرا

از فرار کردن باز داشت

مواظب باش

این دریچه ی کوچک نباید بشکند

یادم می آید

آنرا با خود به همه جا بردی

از خانه به خانه

از کشتی به قطار

می گفتی

شاید کنار تختم

دشمنانم از دردی که میکشم حرفی بزنند

آخرین خواسته در شب

و اولین پیام صبح

پیروزی آنها

و تیمار حسرت من

قول بده

تا من نخواستم

ساکت نشوی

ازدوست گرامی مهران نجفی (انجمن شعرپارسی)

یک دفترِ صد برگ میان کیف است
مردی که گره خوردهء یک تصنیف است
با بغضِ همیشه گی یِ خود می گوید
برگرد رباعی ام
بلاتکلیف است


رفتی ی و دلم طعنه فراوان می خورد
در خاطره های مانده باران می خورد
مدیون منی رباعی ام دست تو بود
وقتی که لگد
کنج خیابان می خورد

هجویات

سالها به  آسمان چشم دوختم

غافل ازاینکه انچیز که میخواستم

برزمین بود ونزدیک

همیشه ستاره زهره را میدیدم

ودیگرهیچ

میدانستم راه غیر شیری هم وجود دارد

میانبری برای دوست داشتن

نگاهش که کردم شرم رخسارش

سرخی اش  کم از مریخ نداشت

وکنون خاک رس را در ست دارم

دوست ندارم چیزی با آن بسازم

فقط نظاره گروسوسه سفالگری رهایم نمیکند

..........

هیچ نمیبینم هیچ نمیشنوم

فقط میدانم قلبم درگرومشتی خاک است

که خود را خاک طلا میداند

برای منکه دیریست زرگری را کنارگذاشتم

هنوزترس از ورشکستگی را دردل دارم

نمیشنوم جر صدای چرخ کوزه گریم

نمیشنوم جرصدای خاک خاک خاک

نمیبینم جزسپیدی آب اب برای ساختن

صدایی جزنفسهای کوتاه زیر گوشم نمشنوم

احساس میکنم تمام سیاره ها را دربرم دارم

وهراس ازاینکه مالک اسمان راضی باشد

به بخشیدن

اما ستاره ای دیگر بخواهند اورا به

روشنی خورشید بفروشند غافل ازاینکه

دردلم اتشی روشنترازاختر نوردارد

ودر سرم سودای غمگنانه جدایی

برای آنچیزها که من هیچگاه اصل نمیپنداشتم

کاش کمی زرگر نبودند

کاش زود نمیباختم

که سرم همیشه رو به آسمان باشد

اینبار نه برای دیدن

برای دعا کردن ورهیدن مردم ازجهل خویش

که نمیدانند زرگری که قطعه طلایی میبیند

تمام عیارش را میسنجد

حتی میداند که قبل او این طلا چند دست چرخیده

چون میدانید زر خود درمقابل برخی حلالها

مس میشود.

ربطی نداشت در اواسط نوشتن تمرکزم بهم خورد میگذارم برای هجویات.

آنطور نیستی که فکرمیکنی    بلکه آنطورکه فکرمیکنی هستی .کمی فقط کمی به خودت نگاه کن به اطرافت کمی انوقت میفهمی چرا چشمهایم خیره به آسمان است.

آرمین عزیز از کیپ

وقتی چشامون وا شد از زندگی سیر شدیمنفهمیدیم چی شد توی جوونیمون پیر شدیم گفتن چپ میزنیی منحرفی بی اعتقادیاما کی شما به سوال های من جواب دادین ما از وقتی چشارو وا کردیم که جنگ بودتو دست بابا به جای قلم تفنگ بود همیشه یه پای زندگی واسه ما لنگ بودهمیشه جواب اعتراضمون که سنگ بود فقط واسه یه بار بذار من بگم قصه رو من و تو هر دو تا میشناسیم درد وریشه رو واسه یه بار هم بذار فکرکنم که آدمم تصور کنم تو یه جامعه ی سالمم بذار یادم بره بیست سال تو سری خوردم که یه تفاله ی بی ارزشم بذار فکر کنم بذار یه لحظه چشامو ببندم رو خواهرمرو گریه ی شبونه و بغض مادرم بذار چشامو ببندمو بگم خوشبختم که بی آینده نیستم و به فردا چشم دوختم تو تو دلت میخندی اگه تو ناز و نعمتیآخه زندگی واسه ما یه چیز دیگهاست لعنتی واسه ما لحظه هایی تو خواب که رفتهگریه ی سرخ اون چشایی که خون گرفته واسه ما این زندگی نیست مثل جون کندنه مثل تو صبح زنده شدن و شب مردنه مثل یه مامور با چک های برگشتی و دست و پا زدن توی فقر و بدبختی و مثل این که دامنتو رو سرت بگیری و آبروت بره تو محلتو بخوای بمیری و باید خودت رو بفروشی هر جوری پول میخوایتو سرتم اگه میزنن صدات در نمیاد یه زندگی قسطی آخر ماه اجاره خونهانسجام ملی اسلامی زیر سقف ویرونه به هر کی هرچی که گفتم کسی که چیزی نگفت طرف ما همیشه یه شبه یه شب مخوف طرف مامرگ هم تاوون داره طرف ماهمه پیادن یه عده سواره طرف ماکلکسیون بد بختیه طرف ماهمه چی واسه ما بی معنیه طرف ما فاحشه یه زن خونه داره جز این راه واسه شام شبش چاره نداره طرف ما معرفت لب خیابونا ولهاین که شرم نکنی از خودت خیلی مشکله جایی که معنی آدم همیشه زیر سواله مثل یه انسان زندگی کردن تقریبا محاله یه بار سنگین اینجا از صبح تا شب رو دوشته فقط صدای وحشت و خفقان تو گوشته طرف ما جانی تو دانشگاه درس میخونه طرف ما عج...

شاه ماهی بازخونی دوباره

http://s3.picofile.com/file/7463488488/SHAH_MAHEI_tst_tami_1379.mp3.html