اندک سوادی که دارم

اندک سوادی که دارم

دردهایی که اززندگی میکشیم گاهی هم لذت!
اندک سوادی که دارم

اندک سوادی که دارم

دردهایی که اززندگی میکشیم گاهی هم لذت!

آهنگسازی مقدماتی از تامران هامون گیلکا.گام اول

نکاتی چند درباره آهنگسازی:

به ایجاد کردن یک قطعه بدیع که بعد از شنیدنش مخاطب را دگرگون کند وتاثیرزیاد بگذارد.بطورکلی به فن  مخلوط کردن وترکیب اصوات ونغمه ها بصورتیکه زیبا باشند وموسیقی خوب را بوجود اورند آهنگسازی گویند.

باید عرض کنم آدمی نیاز به بیان اندیشه ها واحساسات ذهنی خود دارد وهنرمقوله ای ست که بصورت عینی آنرا بیان میکند.ساختن آهنگ قدرتی ذاتی بحساب میاید ومتصل به ذوق واستعداد واحساس فرد است.البته بزرگانی توانسته اند با ایجاد تحول در این عرصه به سمت تکنیکهای نوین بروند. به آهنگسازی  کمپوزیسیون میگویند.

چگونه آهنگساز شویم؟

حقیر که هنوز درکلاس اول این هنر والا هستم بهترین راه برای ساختن قطعه را الگوقراردادن

کارهای بزرگان میدانم البته خودم نه بدین شکل بلکه از فرم شروع کردم ذکر میکنم کارهای بزرگان نه هر نوع موسیقی .بسیاراوقات گوش ما درحال شنیدن یک اثر ناخودآگاه فکر میکند قبلن آنرا شنیده متاسفانه اینروزها هم زیاد شده.کافی ست یک نفر خلاقیت بخرج دهد وصد کپی از او بردارند این در شرایطی ست که کارهای تولیدی عین موسیقی ملل مختلف وبدون یک واو اضافه کپی نباشد.نمونه قرار دادن یک اثر خوب میتواند ره گشا باشد مثل ترکیب دو آهنگ

درنظرداشته باشید نمونه با کپی فرق میکند.الگو عبارت است از چهارچوب اصلی آهنگ که با ذوق هنرجویان شباهتش با نمونه کمترشود تا جاییکه استقلال در ساخته ایجاد وآنگاه مخاطب امضای صاحب اثر را حس میکند.

ابتدا با ملودی ها وجمله های کوچک(موتیف) وبعد با کمی دقت چسباندن آنها به یکدیگر همانند ساختار الفبا اول حرف بعد کلمه بعد جمله تا کتاب شود. اجازه بدهید ملودی را که از ارکان اصلی یک موسیقی ست بیشترتعریف کنم:

ازترکیب اصوات ونغمه ها بصورتیکه یک رشته و شناور باشند ودارای فرازوفرود دلنشین ملودی گویند مثل آوازآدمی یا صدای سازی که مینوازد.مجموعه صداهایی که ترتیب موثری دارند وگوش را نوازش میدهند(این مطالب بسیار وسیع است یک سرش به ریاضی ویک سرش به فیزیک وصل است و فکرکنم با وجود اینکه خودم سخت فهمیدمشان زیاد برای بحثی خلاصه لازم نیست)

ملودی از چه تشکیل شده؟

به کوچکترین جزء ملودی موتیف گویند سلول موسیقی.که وقتی پشت سر هم تکرار شود (برش) وبعد تبدیل به( نیم جمله) و(جمله)میشود از این ترکیب ملودی بوجود میآید که البته حتما باید با احساس رنگ شود.

دوست داشتم ریزتر وارد این مقولات میشدم تا هنرجویان بدانند موسیقی خیلی بیشتر از نواختن چندآکورد با گیتار یا چندآهنگ با ساز یا خواندن است.پس از اول صرفا بخاطر مسائل جانبی بدین وادی قدم نگذارند.متاسفانه درکشورما موسیقی چون جایی درآموزش و|رورش ندارد ازلحاظ تدریس بسیار ضعیف عمل میشود(البته هستند اساتیدی که عمری را برای یاد گیری شاگردانشان گذاشتند والحق که نوازندگان وخوانندگان خوبی تربیت کردند وسالهای اخیر هم درحوضه آهنگسازی مدرن (منظورم کار با کامپیوتر است) پیشرفت کرده ایم ولی بیایید باور کنیم با وجود داشتن سالهای سال موسیقی اینروزها شاهد ورود هرکسی به هر بهایی در موسیقی بوده ایم.افسوس که در این زمینه حتی از کشورهایی مثل آذربایجان هم عقب هستیم

تا مقوله ای دیگر که ادامه همین بحث آهنگسازی ست پایدارومستدام باشید وهنرمند بمانید

تامران هامون

برای همکلاسیهایم در باشگاه خبرنگاران

دراین جزوه وصفحات مقداری از تحقیقات حقیر پیرامون  مباحث مطرح شده در جلسه اول بطور خلاصه آورده شده.پیشاپیش از استاد رخصت می طلبم چون میدانم گاهی دوستان فرصت تحقیق بیشتر ندارند جزییات زبان وگویش و... را که برگرفته از کتابهای مفید در این مورد بود بزبان الکن خودم نوشتم بعدش هم گفتم شاید بدرد بخورد.این اولین جزوه ودرادامه مقولاتی که حرفه ای تر میباشد بر اساس کلاس و زحمت استاد وآنچیزها که باید بدانیم را با صلاحدید ایشان مینویسم ، شاید با یک بار خواندن ویکبار چرکنویس کردن ویک بار تایپ بتوانم اندکی از این هنر بس سخت (سخنوری وآداب نگارش وبیان)را درک کنم.

درجلسه اول یک نگاه کلی داشتیم به مقوله زبان کنون کمی موشکافانه تر بررسی  میکنیم :

 

زبان: برای برقراری ارتباط با دیگران وبیان اندیشه ها واحساسات ازمجموعه ای واژگان بهمراه قواعد ترکیب وتلفظ آنها بهره میگیریم که به آن زبان گوییم. راههای دیگری نیز برای بیان احساسات وروابط انسانی وآنچیزها که می اندیشیم وجود دارد مثل هنر یا اشاره کردن .

تعریف دقیق زبان به فلسفه و به ویژه فلسفه زبان متصل است البته برای ما به اندازه یک تحلیل کلی کافی ست.

بطورمعمول زبان را به مقولات کوچکتری تقسیم میکنند. معیار تقسیم بندی هم معمولن سخنوران هر جامعه وزبان شناسان همان فرهنگ مشخص میکنند. 5گونه مهم آن به ترتیب:

زبان رسمی      گویش زبان         زبان محاوره ای        زبان عامیانه        زبان جارگن

 

زبان رسمی(standard language)

به معیارگفتار ونوشتار هرکشوری که معمولن مطابق با زبان مردم پایتخت آن است،زبان رسمی گویند. مانند فارسی یا انگلیسی.توضیح اینکه توجه عام به زبان رسمی در ممالک موضوع مهمی ست که ربطی به تبعیض زبانی وقومی ندارد.سیاست گذارهای فرهنگی اغلب کشورها میکوشند با ابزار تشویق رسانه های محلی ،زبان رسمی کشور را گسترش دهند.

 

گویش(dialect)

عبارت است از گونه های منطقه ای زبان رسمی که متشکل از واژگان ودستورزبان وتلفظ مخصوص به آن اقلیم است.اززبان رسمی مشتق شده وتفاوت اساسی با آن ندارد.مانند گیلکی وکردی  که گویشهای مختلفی از فارسی محسوب میشود.یک تبصره هم دارد اینکه اگرفرقشان با زبان اصلی در تلفظ باشد لهجه(accent) را ایجاد میکنند.مثل اصفهانی یا کرمانی که لهجه های متفاوت فارسی میباشند ولی برای سادگی در رده بندی این گونه ها را نیز گویش مینامیم.

توجه شود که کاربرد گویش درنوشتار آن زبان رسمی بنا به ضرورت ومحدود باید باشد و گاهی مفید هم است.

 

زبان محاوره(colloquial language)

گفتگوهای غیررسمی با دستور نسبتن متفاوت را گویند واژه "خانه یا خونه" نمونه خوبی ست که اولی رسمی ودومی محاوره ای ست.درنوشتارزبان محاوره ای معمول نیست مگر درمواقعی خاص که در مکالمات داستانی یا... زبان محاوره ای را در گیومه قرار میدهند.

 

زبان عامیانه(slang)

به قول خودمان زبان کوچه وبازار!! عامیانه وبه سرعت وارد زبان میشود وعموما عمر کوتاهی دارد وبرخی اوقات مثل واژه "سه کردن" دارای معنای مخصوصی درفارسی است. ا اصطلاح ها و واژگانی که در فیلمها وسریالها وبرخی کتب بدون انکه ریشه اش مشخص باشد بکار میرود ومردم هم آنها را بکار میگیرند.همچنین زبان موسوم به جاهلی،ناسزا والفاظ رکیک وزشت نیز به عامیانه متصل وتعلق دارد.

یک تو ضیح از خودم:زبان عامیانه آنقدروسیع شده که دارای فرهنگ مخصوص خود باشد مثل فارسی که به فرهنگ عامیانه اش کتاب کوچه گویند وچه بسیار قلم هایی که بدین سبک مینویسند در زبانهای دیگر کشورها میتوانم به واژگان زیر زمینی((underground dictionary فرهنگ عامیانه(slang)وغیره اشاره کنم البته در بیشتر منابع واژگان رسمی نوع عامیانه آن هم نوشته میشود. به شرطی که نوعی ورود یا مدخل برای گفتار ونوشتار باشد مثل واژه اعتراض برانگیز که دربرگیرنده مفاهیم مختلفی ست.یکی از مهمترین مسایل فرهنگ نویسی ذکر کردن تعلق این واژه به اسلنگ است.

جارگن    jargon ) ) 

به نوعی گویش از یک زبان که متعلق به یک گروه خاص اجتمایی یا حرفه ای باشد گویند.زبانی که منتصب به آنها باشد.همانند زبان جاری بین تعمیر کاران رایانه که بیش از دو هزار واژه ست یا زبان بین خلبانها که خاص است یا زبان بین موزیسین ها.اینها همه نمونه یک جارگن است. تفاوت این نوع گفتار وفرهنگ در نوع معنای اصلی واژگان است .مثال میزنم در رایانه واژه موش(muse)به یک ابزار کاربردی گفته میشود در صورتیکه در لاتین یه معنای موش است. لازم به ذکر است به مجموعه واژگان علمی یک رشته یا شاخه، واژگان شناسی(terninology) گویند.البته باید تعداد واژگان آنها زیاد باشد.مثل زبان رایانه نویسان که جارگن کامپیوتر مینامیم.

راحت بنویسم برداشت من از جارگن به هر نوع گویش عجیب غریب وساختگی تا حد رموز مکالمه ای بین دونفر است که برای ارتباطات حرفه ای یا محرمانه بکار میرود.زرگری نیز نوعی جارگن است!یا زبان رمزی که برای شما ودوستتان قابل دریافت باشداجازه دهید همین جا نقطه بگذارم.

فعلا سرخوشم چون فهمیدم یک زبان جارگن هم بلدم(سوسکی) علیرغم تفاوت حقیر با سوسک زبانشونو بلدم.اعتراف میکنم که هر چه بیش در زیستن سوسک باشی بیش میآموزی.اگر مجالی بود در مورد نگارش ونوع نوشتار وآنچیزها که استاددرس میدهند بیشتر خواهم نوشت.

تامران هامون گیلکا      

برای همه پدران رنجکشیده

آن مردآمد   /آن مرددرباران آمد  / شایدبابا بود /که با دست پرآمد  /

بابا آمد  / اما  با دستانی خالی / نان داد ؟ / نه فقط بوسه زد ،

گونه فرزند را / بوسه اش را قیمتی نبود/

بابا آمد با دلی شکسته / مادر برایش چای نریخت /به واریز یارانه مانده بود /  چای را کشاورز نمیداد /   قیمت خون درقوری /               مادر وما دم کشیده بودیم از فقر       /    پخته درنداری /             تخته بند است شکم پیچاپیچ .

همچون گربه های ولگرد کوچه/ تفاوتش فقط در ترحم همسایه ها بود/

اما باباترحم را تاب نمی اورد/ حتی اگربا یک شاهی در حسابش/

اری منم پدرم با دستانی خالی  /  گردونه روزگار/  مرا هم مسبب رنج نمود/  نتهایم دیگرشکم فرزندم را سیرنمیکند/  بعد استخلاسم /      هرکه را دیدم /  در دهانش زنده بادومرده باد /  هیچکش ازمن نپرسید/ ای نشسته به تل خاکستر /ای چپاول شده دیروز وامروزت /  ای پریشان زده پاییزی/گره نانت را میتوانی واکرد؟ / گره نان رانمیخواهم!/آنچه میبینم آینده ای تاریک / هنگامی که کسی فانوس نمیدهد /چون آنگاه همه درنور میبینند / شب پره های خون آشام را/   چه روزی؟  / چه کشکی ؟/ آیا بازوان مادر توان سابیدن دارد؟/

عمرش سابیده شد  مثل همه / ای رادمرد آزاده / برسجاده مقدست کمی

مارا پناه باش/ اسمت بهانه ای شده / برای ملجمهای روزگار/ وایکاش آنها هم از رو شمشیر میبستند/ نه اینکه نام ترا پیوند زنند /نام متبرکت که تا ابد باقیست./نام توست سنگ صبور / دردمندان گرسنه را /

اینان حتی شبانه نان یتیمان را بر در/ خاصه خویش میبرند/

نان را با اشک یتیم میخورند/ تا گلویشان نگیرد/ فربه با گردنهای کلفت /اجازه شادی ترا برای عزای خردکی نمیدهند  /  بابای همه ما /  شیعه شما هستیم / اما شیهه و فغانمان /  به بلندای عرش / نای تاختن / نای یافتن / نای بافتن خیال را هم نداریم/ چه بگویم که ناگفتنم بهتر است/ خواستم شعر بگویم /به حق که شعرم نمیآید /ازصدای گشنگی شکم فرزندم /آهنگی ساختم شعرش از نداری/با سازی مخالف /اما هرگزسیرنشدم/ نگاه کن تو سرزمین مادری / روزا ابری میشن وخاکستری / قصه نیست حقیقته که میکشه / خون تاریخ مارو جادوگری/  کجاست خاک کوزه گری / دوباره گل شود/ شاید که دوباره از نو بسازیم / طرحی نودراندازیم / بعد با شادمانی بی گرسنگی /بگوییم روز پدرمبارک / اشک پدران را نبینیم وضجه مادران را.

کجاست خشم کوچه ها؟

زچشمه زلال چشم غم خلیده اش

تراوش مدام انتظارجانگدازرا

چشیده ام

زنازوخنده ونگاه کودک لمیده دربرش

نشانه نیازنوگیاه ترد را

به گرمی ونوازش

همیشه دلشین باغبان چاره ساز

دیده ام

دریغ وسالهاست

که باغبان نوگیاه ناشکفته را

حصین حصارهای کرکسان زندگی ستیز

به جرم نابرابری کشی به برگرفته اند

کجاست خشم رهگشای کوچه ها؟

که این تبارناخجسته قرون دور

گه عروج میر وآدمی به کهکشان

به ضرب تیغ وتازیانه شان

رواج قصه های کهنه راز سر گرفته اند

کجاست خشم نوگرای کوچه ها؟

تامران هامون