اندک سوادی که دارم

اندک سوادی که دارم

دردهایی که اززندگی میکشیم گاهی هم لذت!
اندک سوادی که دارم

اندک سوادی که دارم

دردهایی که اززندگی میکشیم گاهی هم لذت!

از شهریار بزرگ با تشکرازدوستم خانم گیکو

¥GIKO¥نه وصلت دیده بودم کاشکی!ای گل!نه هجرانت !که جانم درجوانی سوخت ای جانم به قربانت!تحمل گفتی و من هم که کردم سالها،اما!چقدرآخرتحمل،بلکه یادت رفته پیمانت!چوبلبل نغمه خوانم،تاتوچون گل پاک دامانی!حذرازخاردامن گیرکن،دستم به دامانت!تمنای وصالم نیست،عشق من،مگیرازمن!به دردت خوگرفتم،نیستم دربنددرمانت!امیدخسته ام تاچندگیردبااجل کشتی؟بمیرم یابمانم،پادشاهاچیست فرمانت؟شبی بادل به هجران توای سلطان ملک دل!میان گریه میگفتم که:کوای ملک،سلطانت؟چه شبهایی که چون سایه خزیدم پای قصرتو!به امیدی که مهتاب رخت بینم درایوانت!به گردنبندلعلی داشتی چون چشم من خونین!نباشدخون مظلومان،که گیردگریبانت؟دل تنگم حریف دردواندوه فراوان نیست!امان ای سنگدل! ازدردواندوه فراوانت! {شهریار

ادامه مطلب ...

قیمت اجناس شعری از مرتضی عباس زاده از سایت شعرپارسی

قیمت اجناس از فریاد هم دیگر گذشت
در تَورم , نرخ از هشتاد هم دیگر گذشت

آسمان را میخراشد , بسکه بالا رفته است !!
قیمت مرغی , که از میلاد هم دیگر گذشت

زیر بار این گرانی , قامت مردم شکست
کارمان از دکتُر و اِمداد هم دیگر گذشت

در تحمل رفته از رو پیشمان هر آلیاژ
طاقتش از گردن فولاد هم دیگر گذشت

گور بابای انرژی , گور بابای اَتم
در هزینه مبلغ از اعداد هم دیگر گذشت

فکر درد و رنج مردم نیست در باطن کسی
در حقیقت صحبت از غمباد هم دیگر گذشت

آنچه بر ما رفته در این روزگاران غریب !!
در قیاس ظلم , از اجداد هم دیگر گذشت

مرتضی عباسی زاده

باب مارلی بزرگ

اولین نوشته ام رو میخوام از یک جامائیکائی سر شناس شروع کنم .دوستان ادیب ببخشید اگرمحاوره ای مینویسم. این جامائیکایی موسیقی جهان را دگرگون کرد واولین بارقه های سبک رگه  مدیون اوست

باب مارلی که نام اصلی او رابرت نستا مارلی بودازپدری سفید پوست ومادری نزدیک 18ساله سیاه .قبل ازبدنیا امدن باب پدرش که کاپیتان بود انها راترک کرد اما وضع اقتصادی بدی برایشان نگذاشت وبرای همین هم مشگلات دیگرهم وطنانش را نداشت

درانتهای دها 50بامادرش به شهر بزرگتری مهاجرت کردوخون جامائیکائی اورا به مدرسه موسیقی کشاند.همراه دوستش بانی به تدریج فهمیدند که میتوانند موزیک را بعنوان شغل وآینده خود انتخاب کنند وآنموقع 16 سال داشتند اولین آلبوم انها بعد از آشنایی با یک نابغه دیگر(جیمی کلیف)که در14 سالگی آلبومش رامنتشرکرده بود کلیدخورد جیمی آنها را به تهیه کننده بزرگی معرفی کردکه کارش کشف استعداد بودوبا دیدن باب ودوستانش یک تک آهنگ با نامjudge not  برای آنها منتشرکرد.ولی این آهنگ وحتی تراک بعدی برای آنها شهرتی نیاورد!

سال 1963 همراه بانی با دوستان تازه شان گروه wailing wailers  رو باحمایت کلینت دود تهیه کننده سرشناس کارگروهی خود را با نام simmer downمنتشر کردند این آلبوم را تمام جامائیکا وکشورهای حوزه لاتین پسندیدند وبعد ان بود که باب وگروهش معروف شدند.بعدازازدواج باب برای عرضه موزیک رگه به شرکتهای زیادی رفت اما چون هنوزرگه مهجور بود توفیقی بدست نیاورددراواخر1960 با لی پری معروف آشنا شدند(دقت کنید هرکدام ازاین اسامی غولهای موسیقی جهان هستند اصلا با تهیه کنندگان معروف آسیایی هم مقایسه نکنید کشورما متاسفانه دراین زمینه بسیاربدون اطلاع است مگرکسی اهل موسیقی غربی باشد وگوش دهد که جای شکرش باقیست هنوزافراد زیادی موزیک خوب گوش میکنند نگذارید اسم ببرم ولی  بیشترخوانندگان سال87به اینوراصلا اینکاره نیستند غیرازانگشت شمارها.بزرگان موسیقی جهان داستان زندگیشان بسیارخواندنیست ولی داستان زندگی خوانندگان جدیدما بامهای انچنانی کاملا مشمئزکننده ست)

باب وگروهش سه اهنگ به نامهای  small axs-004years-soul rebl منتشرکردندکه عقدقرارداد با کمپانیهای کوچک انگلیسی وسوئدی را بهمراه داشت.اما آنها پیشرفت رادرکارهای بزرگ میدیدند.مالک یک کمپانی بزرگ که گروه را میشناخت بدون قرارداد پولی دراختیارآنها گذاشت به شرطی که به کشورشان برگردند ویک آلبوم اماده کنند وبیاورند.وقتی catch afireمنتشرشد به بازارهای جهانی راه پیداکردومنتقدان وجرایدرا وادار به ستایش ونقدخودنمود وسبک رگه به کشورهای اروپایی راه یافت چندتراک این البوم عامه پسند شد مثل  shot the sheriff           

(لطفا به نام تراک ها وآلبوم ها دقت کنید بعد مقایسه با موسیقی ما بهمیت خاطراست وقتی حقیر طرح روجلدالبوم میدهم میگویند نامتعارف است باید عکس خودت باشد وبعد هم به اسم آلبومم :حوا بعدخیانتت مراگل بگیری هم ادم نمیشوم:گیر میدهند با اینکه شوکا فقط برای پروانه ها بمان سال74منتشرشده

تا سال تولد من1975 کنسرتهای زیادی اجرا کردند وسومین آلبوم هم وارد بازار شد مجله معروف رولینگ استون آنها رابعنوان بهترین گروه سال معرفی کرد ولی مانندتمام گروههای موزیک تعدادی ازاعضاء جدا شدند که یکی همان دوست صمیمی باب  بودبارنی.اخرین اجرای مشترک انها هم برای کودکان نابینا وکمک به وضعیتشان روی صحنه رفت.ازاین ریزش کرده ها فقط پیترتاش توانست به موفقیت قابل توجهی دست یابد باقی درحد معمولی کارهایشان را بیرون میدادند.بین سالهای1976تا1981 زندگی باب مارلی جالب است.

دراجرای زنده موسوم به ghetto war غوغا کردوچندروزبعدش مردی درمنزلش به او شلیک کردوبرخی ازاعضای ارکستر هم زخمی شدند باب مارلی واین گروه را بعنوان آغازگر رگه جهان دانست روشنگری دراین سبک بیشک بسیارمدیون باب مارلی ست.سال1977 با گروه نصفه نیمه البوم برتراروپا رامنتشرکردندexodus درتاترلندن  اجراداشتند که باب فوتبال بازی کرد وانگشت شصتش شکست طی همین درمان وآزمایشات متوجه شد به سرطان مبتلا شده ولی از درمان سر باز زد تا اخرعمرش هم به کارش پرداخت وسالهای اخرمجبورشد تحت نظر پزشک باشد سال1981روزیازدهم درمیامی امریکا درگذشت درزیر نکاتی درمورد این بت خوش صدای جهان مینویسم لازم است ازمجله وزین چلچراغ هم تشکرکنم که بسیاری ازاین اطلاعات رو درصفحاتش سالهای دورخوانده بودم وباقی هم سرچ کردم .متاسفانه درآرشیو شخصی چندکلیپ وتراک بیشترازاوندارم ولی با شنیدن صدایش حتما جادوی رگه را کشف خواهید کرد حالا نکات جالبی درمورد باب مارلی:

1978 معروفترین شوی باب درکشورش که نماینده دوجناح مخالف را که باعث هرج ومرج شده بودنددعوت کرد وآنها راوادار به دست دادن با یکدیگرنمود درحضورهزاران تماشاچی جالب است تا انوقت موسیقی باب را عاشقانه میدانستند.

باب مارلی بزرگترین افتخارش را اجرای کنسرت درآفریقا وبه دعوت رییس جمهورگابن میداند.درتورامریکا ناگهان بیهوش شد وبدلیل غده مغزی راهی بیمارستان شد وپزشکان 1ماه را برای زنده ماندنش تخمین زدند باوجود اصرارهمسر وباقی دوستان مبنی برکنسل شدن کنسرت آلمان باب بروی صحنه رفت وبعد آن دو بارجراحی کرد که فایده نداشت

درروزخاکسپاری او کشورجامائیکا بشدت عذاداربود اکثرمردم درمراسمش شرکت کردند همان ریس جمهور ورهبراحزاب هم بودند.

عکسهای باب مارلی دراکثرگالری های دنیا موجوداست وبرخی ازکشورها مثل استرالیاونیوزلند رگه را درحد پاپ وراک میستایند اشعارش همیشه خاص بودند هنوز بعد اینهمه سال تازه و جالب است.درانتها یک ترجمه از شعر باب مارلی

جنگل سیمانی

خورشیدی هرگز بروزمن نمیتابد

وماه بلند برای بازی نمیتابد

من گفته ام(تاریکی)

تاریکی نورمرادربرگرفته

وروز منرا

مثل صحنه بازی شب هنگام کرده

کسی نمیگوید

کجا دنبال عشق بگردم وزندگی

کدام طرف پی زندگی بگردم

میدانم زندگی من جایی مخفی شده

انتظارم رامیکشد

جایی بهترازاین جنگل سیمانی

مرد تو باید تلاش کنی تا بینهایت

دراین جنگل سیمانی

زنجیر به پایم نیست اما

ازادنیستم در بند بزرگ میشوم

دربند جست وخیز میکنم

هیچگاه نمی یابم خوشبختی را

کسی مرا هیچگاه دراغوش نمیکشد

با تمام اینها میخندم مثل دلقکها مدام میخندم

کمکی بمن نمیکنند

مرااززمین بالا نمیبرند اما  جایی

برایم تدارک دیده اند

بهترازاین جنگل سیمانی زیستن من مخفی شده

درجایی بهترازاین جنگل سیمانی

دیگرکسی به موسیقی رگه بعد باب مارلی موسیقی جنگل نمیگوید دوستان حتما کارهای این خواننده رو گوش کنید تهرانیها میتوانند مرکز بتهون کل اثارش را بیابند.ارادتمند.تامران هامون.                                                                                             

حیدربابا با ترجمه ازدوست خوبم رضاجاوید

<t2j-qms>

 

...حیدر بابا گویلر بوتون دوماندی،

(حیدر بابا آسمانها را تماما مه گرفته است،)

گونلریمیز بیر بیریندن یاماندی،

(روزگارمان روز به روز بدتر می شود، )

بیر بیریزدن آیریلمایین آماندی!

(مبادا از یکدیگر جدا شوید !)

یاخشیلیغی الیمیزدن آلیبلار!

(خوبیها را از ما گرفته اند!)

یاخشی بیزی یامان گونه سالیبلار! ...

(چه خوب ما را به روزگارسیاه نشانده اند!)

بیر اوچایدیم بو چیر پینان یئلینن!

(ای کاش می توانستم با این تند باد کوبنده پرواز کنم!)

باغلاشایدیم داغدان آشان سئلینن!

(ای کاش می توانستم با سیل خروشانی که از کوه به پایین می تازد ممزوج شوم!)

آغلاشایدیم اوزاق دوشن ائلینن!

(ای کاش می توانستم با ملتی که از سرزمین خود دور شده است بگریم!)

بیر گوره یدیم آیریلیغی کیم سالدی!؟

(تا می فهمیدم مسبب این جدایی ها و تلخیها کسیت!؟)

اولکه میزده کیم قیریلدی کیم قالدی!؟

(و پی می بردم که در سرزمین من چه کسی در حیات است وچه کسی در ممات !؟)

من سنین تک داغا سالدیم نفسی،

((حیدر بابا) من نیز همانند تو نفسم را بر کوهها افکندم،)

سن ده قایتار گویلره سال بو سسی،

(تو نیز پژواک صدایم را بر آسمانها برگردان،)

بایقوشوندا دار اولماسین قفسی!

(که مبادا قفس جغد نیز تنگ شود!)

بوردا بیر شیر داردا قالیب باغیریر !

(اینجا شیری در دام افتاده است و نعره می کشد!)

مورووتسیز اینسانلاری چاغیریر!

(وانسانهاس بی مروت را به مدد طلب می کند!)

حضرت شهریار

ازیک دوست درباره شهرش

من ﺩﺭ ﺷﻬﺮﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ﮐﻪ یکی ﺍﺯ ﻣﻌﺮﻭﻑ ﺗﺮﯾﻦ ﺳﻤﻔﻮﻧﯽ ﻫﺎﯼ ﻣﻮﺯﺍﺭﺕ ﺭﺍ ﺭﻭﯼ ﺩﻧﺪﻩ ﻋﻘﺐ ﻭﺍﻧﺖ ﻣﯽ ﮔﺬﺍﺭﻧﺪ ! ﺷﻬﺮﯼ ﮐﻪ ﺭﻭﺍﻧﺸﻨﺎﺱ ﻫﺎﯾﺶ ﻫﻤﻪ ﺍﺯ ﻫﻤﺴﺮﺍﻧﺸﺎﻥ ﻃﻼﻕ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﻧﺪ ! ﺷﻬﺮﯼ ﮐﻪ ﻫﻨﻮﺯ ﭘﯿﮑﺎﻥ 56 ﺭﺍ ﺗﺮﺟﯿﺢ ﻣﯽ ﺩﻫﻨﺪ . ﺷﻬﺮﯼ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺟﺪﻭﻝ ﻫﺎﯼ ﺭﻭﺯﻧﺎﻣﻪ ﻫﺎ ﻭ ﻣﺠﻠﻪ ﻫﺎ ﺳﻮﺍﻝ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ : ﺑﯽ ﺩﯾﻨﯽ 7 ﺣﺮﻓﯽ ) ﻭ ﺟﻮﺍﺏ ﻣﯽ ﺷﻨﻮﺩ : ﺳﮑﻮﻻﺭﯼ ! ﺷﻬﺮﯼ ﮐﻪ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻨﺪ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺳﺎﺯ ﻭ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺩﺍﺭ ﺍﺳﺖ ﺍﻣﺎ ﺑﺎ ﻫﺮ ﻧﻔﺲ ﺗﻬﻤﺖ ﻣﯿﺰﻧﻨﺪ ﻭ ﻏﯿﺒﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﺑﻪ ﻗﻮﻟﯽ ﮔﻮﺷﺖ ﺑﺮﺍﺩﺭﻣﺮﺩﻩ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻭﻟﻊ ﻣﯽ ﺧﻮﺭﻧﺪ . ﺷﻬﺮﯼ ﮐﻪ ﻧﻈﺎﻣﯽ ﺍﺵ ﺷﻬﺮﺩﺍﺭ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ! ﻣﻬﻨﺪﺱ ﺑﺮﻗﺶ ﺗﺎﮐﺴﯽ ﺩﺍﺭﺩ ! ﻭﺯﯾﺮ ﺍﻣﻮﺭ ﺧﺎﺭﺟﻪ ﺍﺵ ﺍﻧﮕﻠﯿﺴﯽ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻟﻬﺠﻪ ﻟﺮﯼ ﺣﺮﻑ ﻣﯽ ﺯﻧﺪ ! ﺁﺩﻣﻬﺎ ﺍﺯ ﺩﯾﺪﻥ ﭘﻠﯿﺲ ﻣﯽ ﺗﺮﺳﻨﺪ ! ﺷﻬﺮﯼ ﮐﻪ ﺩﻝ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺁﻭﺭﺩﻥ ﺳﺨﺖ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺩﻝ ﺷﮑﺴﺘﻦ ﻫﻨﺮ ﻣﯽ ﺑﺎﺷﺪ ! ﺷﻬﺮﯼ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻫﺶ ﻓﻘﻂ ﺍﯾﻦ ﺭﺍ ﯾﺎﺩﺕ ﻣﯽ ﺩﻫﻨﺪ ﮐﻪ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺑﺎ ﺣﺮﺍﺳﺖ ﻧﺮﻡ ﺻﺤﺒﺖ ﮐﻨﯽ ﺗﺎ ﺧﻮﺷﺶ ﺑﯿﺎﯾﺪ ! ﺷﻬﺮﯼ ﮐﻪ ﻣﻠﺖ ﺭﺳﺎﻧﻪ ﺍﯼ ﺩﺍﺭﺩ ﺍﻣﺎ ﺭﺳﺎﻧﻪ ﻣﻠﯽ ﻧﺪﺍﺭﺩ

کودک و.. از شاعره خوب ساجده طایی

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.