اندک سوادی که دارم

اندک سوادی که دارم

دردهایی که اززندگی میکشیم گاهی هم لذت!
اندک سوادی که دارم

اندک سوادی که دارم

دردهایی که اززندگی میکشیم گاهی هم لذت!

از شهریار بزرگ با تشکرازدوستم خانم گیکو

¥GIKO¥نه وصلت دیده بودم کاشکی!ای گل!نه هجرانت !که جانم درجوانی سوخت ای جانم به قربانت!تحمل گفتی و من هم که کردم سالها،اما!چقدرآخرتحمل،بلکه یادت رفته پیمانت!چوبلبل نغمه خوانم،تاتوچون گل پاک دامانی!حذرازخاردامن گیرکن،دستم به دامانت!تمنای وصالم نیست،عشق من،مگیرازمن!به دردت خوگرفتم،نیستم دربنددرمانت!امیدخسته ام تاچندگیردبااجل کشتی؟بمیرم یابمانم،پادشاهاچیست فرمانت؟شبی بادل به هجران توای سلطان ملک دل!میان گریه میگفتم که:کوای ملک،سلطانت؟چه شبهایی که چون سایه خزیدم پای قصرتو!به امیدی که مهتاب رخت بینم درایوانت!به گردنبندلعلی داشتی چون چشم من خونین!نباشدخون مظلومان،که گیردگریبانت؟دل تنگم حریف دردواندوه فراوان نیست!امان ای سنگدل! ازدردواندوه فراوانت! {شهریار

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.