اندک سوادی که دارم

اندک سوادی که دارم

دردهایی که اززندگی میکشیم گاهی هم لذت!
اندک سوادی که دارم

اندک سوادی که دارم

دردهایی که اززندگی میکشیم گاهی هم لذت!

کتاب پیشنهادی من برای این هفته از استاد رضا پور

استاد رضاپور یکی ازبزرگوارانی ست که درمحضرایشان بسیار میاموزم

امروزلطف نمودند وکتاب خود را با عنوان: شهری که بروی دستانش راه میرفت

رو به همه تازه خبرنگاران کلاس(همچون من) هدیه کردند

من با اینهمه سال(از3.5سالگی سواد داشتم) رمان خواندن کمترنویسنده ای دیدم که بتواند داستانی را در مکان وموقعیت کشوردیگری به تحریر درآورد. شگفت انگیز بود اگراجازه بدهید ازساعت 7 تا الانم 23 ص خواندم بیشتربخوانم وتوضیح دهم جرات نقد ندارم چون ارادتمند ایشان وشیفته فضایل نکوی اخلاقی استاد شدم.

قلمی بسیار گیرا مثل سنگین نویسان غربی با احساسات وجزییات فراوان زندگی فقط کمی باید از ایشان سوال کنم درمورد برخی ازتشبیهات زیبا وگاهی تکرار مکررات که فکرمیکنم ذهن آشفته شخص اول داستان میتواند دلیلش باشد

ولی اگرپیدا کردید بخوانید وبدانید چه بر دنیای نویسندگانی ناشناخته درکشور هوار میشود که چنین قلمی ناشناخته باقی میماند

استاد اگر اجازه نظر به حقیر دادید بعد ازاتمام خواندن کمی نظر میدهم البته نظر غیر تخصصی(چه غلط کاری دانش آموز نظر بدهد که استاد چگونه نوشته)

درود به همه آنانکه نیک میاندیشند وزیبا روایت میکنند.

تامران هامون گیلکا

از دوست خوبم گیکو.

چه ها خیلی ناراحتم!... چن روز پیش دختر خالم ک پرستاره ی اتفاق وحشتناک واسش افتاد!... ی پسره ک دیابت داشته یکی دوماهی میرفته پیش این ک انسلین بزنه! .... اینم چون میبینه پسره خیلی مظلومه تحویلش میگیره و باهاش رابطه ی خوبی داره!.... پسره عاشقش میشه و بهش میگه ک دوسش داره!...خلاصه ی مدت دس از سر این برنمیداره و هی میادو میره!... دختر خالمم کلافه میشه و میگه من نامزد دارم!...خلاصه پسره باور نمیکنه ومیگه آدرسشو بده اگه راس میگی!... اینم آدرسو میده ک شرش کم شه!...پسره میره پیش نامزده باهم دعواشون میشه و نامزد دختر خالمو میکشه و فرار میکنه!.... بعد ی مدت پسره میبینه ک پلیسا نمیان سراغشمیره پیش دختر خالم و بهش میگهمیدونستم ک دوسم داری وگرنه ب پلیسا میگفتی ک من نامزدتو کشتم!... اونم میگه آره حالا بشین تا واست انسلین بزنم!... و ب جا انسلین بنزین میریزه تو سرنگ!...و بهش تزریق میکنه!... بعد ب پسرهم میگه ک بنزین ریختم تو بدنت!...و تا چن دیقه دیگه میمیری پسره بلند میشه ک با چاقو بکشش میدوه دنبالش ی چن متری یهوووووووووووو . . . . . . . . بنزینش تموم میشه!...؟ دیوونم خودتی!... پمپ بنزینم نبود اون اطرافا!. عمه ندارم به روحم اعتقاد ندارم دستتون به هیچ جا بند نیست

از دوست خوبم گیکو.

چه ها خیلی ناراحتم!... چن روز پیش دختر خالم ک پرستاره ی اتفاق وحشتناک واسش افتاد!... ی پسره ک دیابت داشته یکی دوماهی میرفته پیش این ک انسلین بزنه! .... اینم چون میبینه پسره خیلی مظلومه تحویلش میگیره و باهاش رابطه ی خوبی داره!.... پسره عاشقش میشه و بهش میگه ک دوسش داره!...خلاصه ی مدت دس از سر این برنمیداره و هی میادو میره!... دختر خالمم کلافه میشه و میگه من نامزد دارم!...خلاصه پسره باور نمیکنه ومیگه آدرسشو بده اگه راس میگی!... اینم آدرسو میده ک شرش کم شه!...پسره میره پیش نامزده باهم دعواشون میشه و نامزد دختر خالمو میکشه و فرار میکنه!.... بعد ی مدت پسره میبینه ک پلیسا نمیان سراغشمیره پیش دختر خالم و بهش میگهمیدونستم ک دوسم داری وگرنه ب پلیسا میگفتی ک من نامزدتو کشتم!... اونم میگه آره حالا بشین تا واست انسلین بزنم!... و ب جا انسلین بنزین میریزه تو سرنگ!...و بهش تزریق میکنه!... بعد ب پسرهم میگه ک بنزین ریختم تو بدنت!...و تا چن دیقه دیگه میمیری پسره بلند میشه ک با چاقو بکشش میدوه دنبالش ی چن متری یهوووووووووووو . . . . . . . . بنزینش تموم میشه!...؟ دیوونم خودتی!... پمپ بنزینم نبود اون اطرافا!. عمه ندارم به روحم اعتقاد ندارم دستتون به هیچ جا بند نیست

افسانه منو سرنوشت

برفراز قله ای رفیع وپوشیده ازبرف خواهم ایستادوغریوخودرا سوی ستارگان منتظرشب دررقص پرهیجان بخاردهان،زیرنورماه خواهم فرستادوبه افتخارمردانی سوار برامواج سرود انسانها راخواهم خواند.خواهم خواند چون قصه تلخ سالهای دردمن،افسانه ایستاندن برامواج بی امان سرنوشت بود.

تولدت مبارک سپنتای من

سپن کوچک من زود برگیرکمان/سهمگین تیرت را/سینه چله نشان /جمع کن نیرورا /بگشا بازورا

گره کن ابرورا وبیفکن دردشت/  لیکن اینجا هدفت   /نیست مرزایران   /درنبردتوران/سپن م فرزندم/هدفت دیواریست/آسمان سای وخشن /که گرفته ست کنون /تن بابای تورا درآغوش/کرده خورشیدجهانتاب برایش خاموش/ونهاده ست مدام گرهی برابروش/پسرم نوگل من/باکمانت بفکن/تیردیوارشکن/سوی دیوارسیاه/تابیایدبابا/ازسیاهی تا نور/برهدازدل شب/وببوید باعشق/دست وبازوی توانای ترا         1383 1برای فرزندم.تامران

درود به همه .عیدتان مبارک

عزیزان گرامی:

امیدوارم ازاین ماه استفاده کافی برده باشید.نمازوروزه هاتون قبول درگاه احدیت.

عیدتون مبارک امیدوارم سالیان سال هر عید فطر به عید فطر فطرت ما هم به حق نزدیک ترگردد.

پایدارباشید.

تامران هامون گیلکا

صدایم کن صدای تو موج دریاست.

گفتم غیرازلینک روزانه اینجاهم بذارم شایدراحت ترباشه یه ماکت دیگه

http://s3.picofile.com/file/7877008595/3DAYAM_KON.mp3.html

از شاعرگرامی زیتا رضایی انجمن شاعران شعرپارسی

[size=large]در مسجدالاقصی چشمهایت
من دور افتاده از جغرافیای خود
گدای سامری ام
پنهان شده
زیر آوار نگاهت
/

سلیمانم
معبود من شدی و
در قنوت پر خواهش نگاهم
یادم رفت
باغ های معلق بابلی ام
یادم رفت
ملکه سبا هستم