یادت هست؟
روزی که اندوه
درونت راخراشید
جبینم پرزآژنگ شد
روزی که پاهایم تاول زد
تو گریه کردی
با لبخند کودکی خندیدیم
وبا اشک مادری نالیدیم
ورنج آدمی دردمشترکمان بود
امروزاما ازکنار هم
در یک پیاده رو بی اعتناردمیشویم
مارا چه میشود؟
وقت غروب ایا
فانوس عاطفه خاموش میشود؟
خورشیدهیچ ماه نه
حتی ستاره شدن هم
اینگونه فراموش میشود
1389 تامران
http://s3.picofile.com/file/7475685692/SHAHRE_MA_tami_1375.mp3.html
http://s1.picofile.com/file/7463456020/GHESMAT.mp3.html
http://s3.picofile.com/file/7451598595/VAHSHAT_exir_tntband.mp3.html
عزیزم ره سپردن ازکویر
خستگی زاونفس گیر جدائی
میرسد پایان
سوادجنگل سبزوصال
ازتارک سبزافق پیداست
نهالتازه پیوندما بعداز
زمستان جدایی ها
بهاری تازه خواهدداشت
وتیمارش تلاش مستمردرپی
عزیزم می فروشان را
به شهرناکجا بردند
زبیم گزمه بایدخفیه می نوشید
شرابی خانگی رادرتدارک باش
که تاهنگام میعادمداوم کهنگی گیرد
به غیرازوعده های گرم وشیرینی
که جاری شد میان ما
همتنطوری که میدانی ومیدانم
دلم سرسخت مشتاق است
من وشمع وشراب وتو
کنار یکدگر باشیم
بخوابانی درآن شب کودک مارا
که تنهایی میان ما صفای دیگری دارد
چراغ خانه راآنشب بمیرانش
که اشک شوق شمعی رانظر کردن
حدیث خوش تری دارد
به لوح خاطرت بنویس
عزیزم مایلم آنشب
که ازدست تو ساغرها به کف گیرم
توهم گیری زمن ساغر
زنوشانوش مادرخلوتی دلخواه
فرو شوییم زنگارپلشت روزهای تلخ زندان را
عزیزم بوسه ازشهد لبت آنشب
زداید تلخی می را
همین کافیست
شراب خانگی رادرتدارک باش
تامران
بودنت را دوست دارم وقتی پنجه در کمرم حلقه مے کنی و به آغوشت سفت مرا مے فشارے و وادارم مے کنے که به هیچ کس فکر نکنم جـــــــز تــــــو ... !
شراب هم … به مستی ام حسادت می کند… آنگاه که خمار یک لحظه… دیدن تو می شوم…