دردهایی که اززندگی میکشیم گاهی هم لذت!
دردهایی که اززندگی میکشیم گاهی هم لذت!
چشم هایی لرزان
دست هایی یخ زده
هجوم سرد تاریکی
و افکاری ترک خورده
به فانوسی که می خندد
و می سوزد و می بخشد لبخندی
که می ماند میان قاب خوشبختی
گرامی لحظه ی دیدار
صبا آواز می خواند
ندایی ، گوشه ی دنجی
میان سینه ی گرمش
خدا هم عشق می کارد ...