گفتنیها کم نیست من و تو کم گفتیم، مثل هذیان دم مرگ، از آغاز چنین درهم و برهم گفتیم. دیدنیها کم نیست، من و تو کم دیدیم، بیسبب از پاییز جایمیلاد اقاقیها را پرسیدیم. چیدنیها کم نیست، من و تو کم چیدیم، من و تو کم بودیم، من و تو اما در میدانها اینک اندازهی ما میخوانیم! ما به اندازهی ما میبینیم! ما به اندازهی ما میچینیم! ما به اندازهی ما میگوییم! ما به اندازهی ما میروییم! من و تو کم نه، که باید شب بیرحم وگل مریم و بیداری شبنم باشیم! من و تو خم نه و درهم نه و کم هم نه، که میباید با هم باشیم! من و تو حق داریم که به اندازهی ما هم شده با هم باشیم! گفتنیها کم نیست