اندک سوادی که دارم

اندک سوادی که دارم

دردهایی که اززندگی میکشیم گاهی هم لذت!
اندک سوادی که دارم

اندک سوادی که دارم

دردهایی که اززندگی میکشیم گاهی هم لذت!

تشکرکن برایت عکس ناجور نمیکشم

دیگر برای نبودنت آه نمیکشم

برای آینده ام نقشه تباه نمیکشم

میان گرگان غیر خفته ای

دیگر برایت عکس روباه نمیکشم

عمری نشسته بودم بپای تو

دیگربرای چون توئی فریاد نمیکشم

گیرم که من خوب نبودم سالها دربرت

برای غسل تعمیدم اب نمیکشم

دفترنقش من وقلمم

خسته است دیگرنگارنمیکشم

شعرهایم همه دود شده ونمور

برای موسیقی هم کلید سل نمیکشم

اندیشه رفتن بود درسرم

کنون درخیال هم  بال پرواز نمیکشم

میان ما فرزند که واسطه بود

برایش د ر ذهن مادر نمیکشم

بمان در بر هرزه های هر شبت

برای نقاشی باغ علف نمیکشم

کوچه کنون مه گرفته همچو قلب من

نرم نمیشوم برایت احساس نمیکشم

دستانم زمخت شده دیگرگرم نیست

خشونت محض م گیسوانت را نمیکشم

مشت میکوبم به هرچه خاطره هست

اشکم را بروی عکست نمیکشم

روسپی وار در پی شکار تازه ام

اما برای یافتنش بو نمیکشم

بینی ام پراز شمیم مه رویان

 اما ،

دراسمان نجابتم ماه نمیکشم

پی برده ام به جنس مثل تو

دیگر برای هیچ زنی مردپاک نمیکشم

شاعرگفته بود گلی بچین وبرو

هیچ ندیدم جز خار باغچه نمیکشم

جوانیم را به باد فنا دادی

تشکر کن برایت عکس ناجور نمیکشم

این آخرین سروده ام برای توست

برای شنیدن اشعارم گوش نمیکشم

تامران -1391

 

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.