اندک سوادی که دارم

اندک سوادی که دارم

دردهایی که اززندگی میکشیم گاهی هم لذت!
اندک سوادی که دارم

اندک سوادی که دارم

دردهایی که اززندگی میکشیم گاهی هم لذت!

از یکی ازدوستان خوش قلم سایت اورداپ

هار زندگیم شاعرانه میسوزد
شکسته دست ، قلم را ، ترانه میسوزد

سری که دست به دامان مهربانت بود
به ناز بالش یادت شبانه میسوزد

خیال ناز نگاهم به یادواره تو
چنان پرستوی بی آشیانه میسوزد

هوا هوای زمستان و من پریشان حال
به حال و روز سیاهم زمانه میسوزد

در این کشاکش درد و خماری و مستی
دلم گرفته و با هر بهانه میسوزد

من آن پرنده افسرده پریشانم
که در حصار قفس محرمانه میسوزد

خدای من نگاه کن که سوخت بال و پرم
تمام زندگیم شاعرانه میسوزد
"مجید مهران&quot

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.