گردی ستبرسینه ببایدکه طی کند
این سنگلاخ را
که اش زندگیست نام
گرسنگهای خردوکلان
کزقله میرهند گرازان به قعرها
بر پای رهروان نشست
باید نخست چهره
باید نکوفت سینه
ننشست در سکوت
باید نکرد واژگون
سرو بلندقامت وسبزامید را
پویندگان راه
گردان رزمگر
درعرصه بقا
از بیم افت وخیز
یا پیچ وتاب راه
جایز ندیده اند
لختی درنگ را
هرگزنشدکه چهره به آژنگ بسپرند
یاازحدوث حادثه ای تلخ وناگوار
هرگزنشد که نپویندراه را
زانسو که نور بود
آری همیشه بوداز صبح زندگی
این اصل بی بدیل
همواره بی شکست
در رزم زندگی
هرگز نمیشود
بر یاس تکیه کرد
تامران هامون گیلکا