اندک سوادی که دارم

اندک سوادی که دارم

دردهایی که اززندگی میکشیم گاهی هم لذت!
اندک سوادی که دارم

اندک سوادی که دارم

دردهایی که اززندگی میکشیم گاهی هم لذت!

از شاعرگرامی یونس تقوی

روزها تا نیمه پر

خیمه خورشید کج


زندگی با رنگ زرد


گاه گاهی ارغوان

خش خشی با سازِ برگ

می زند دست خزان

گونه سرخ انار

سیب؛ شیرین؛ آبدار

بَه بَهی از بوی بِه

لحظه ها ی ماندگار

چرخشی دارد زمین

بادو سرما در کمین

بی صدا تاراج بود

ناله ها؛ نای درخت

لحظه هایی سرد و سخت

پیش پای بلبل است

ریز ریز زندگی

جور دیگر می شود

قار قار این کلاغ

خلوتِ محزون باغ

من کلاه سادگی دارم قبول

زخم های بی افول

می شوم نقاش

با پاییز و رنگ

این همان رویاست

زیبا و قشنگ

بارها من خوانده ام

صفحه صفحه روزگار

می رسد روزی بهار

شعر از یونس تقوی
نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.