اندک سوادی که دارم

اندک سوادی که دارم

دردهایی که اززندگی میکشیم گاهی هم لذت!
اندک سوادی که دارم

اندک سوادی که دارم

دردهایی که اززندگی میکشیم گاهی هم لذت!

تا آخرفروردین

 

بیست وششم ف

هر که آمد به جهان نقش خرابی دارد    در خرابات بگویید که هشیار کجاست؟

ساعت 10 ازخواب بیدارشدم فرشید دستگاه رو گرفت ومنم خونه کارهامو انجام دادم قرار بود 2 بیان دنبالمون اما 5 اومدن

وقتی رسیدیم دیدیم همه منتظر ما بودند غرمیزدن اما تقصیر خودشون بود که دیر اومدن  بحرحال عروسی خوبی بود همه غیر از پیرها میرقصیدن ولی اخرش بابت دیر رسیدن یه کم با صاحب مجلس سر حساب کتاب بحث کردم آخه میگفت شما دیرکردید بحرحال برگشتیم خونه من با حمید آژانسی تا ساعت 10.30 بیرون بودم بعدش هم رفتم پیش محمد بیژن اونجا بود همون دوست فرهیخته ای که میدونی بارها برات گفتم تا 11.30صحبت هنرو شعر بود مثل همیشه که بیژن رو میبینم بعد هم اومدم خونه با فرشید تا 2.30بیدار بودیم کتاب خوندم یه کمی هم باهاش تمرین کردم چند تا اهنگ عید امسال رو که لااقل کارهامون جدید باشه الان هم میخوام بخوابم فردا باید منتظر تلفن تو باشم میبو سمت دوست دارم میبوسمت/

 

27فروردین

دل ودینم شد ودلبر به ملامت برخاست    گفت با ما منشین کزتو سلامت برخاست

صبح ساعت 11 بیدارشدم منتظرتلفن تو بودم ایکاش خونه ماتلفن داشت که مجبورنمیشدم خونه فرزاد اینا بمونم.وقتی گفتی میخوای بیای خونه منم ازخدا میخواستم ولی حالمو گرفتی بهت نگفتم ولی اومدی فهمیدی که پکربودم بدترشدم.بعدازرفتنت

حمید اومد بافرزادخونه پیشم یه چند دقیقه نشستیم وحرف زدیم ومنو فرزاد رو تا پارک رسوند.بعدش هم رفتیم سرهمون میزی که منو تو همیشه بستنی میخوریم .برگشتیم خونه فرشید بیداربود باهاش رفتیم خونه فرزاد سعید هم اومد تا2شب ورق بازیکردیم.

الان هم معین داره میخونه طبق معمول روی تخت دارم مینویسم شادی با اینکه امروز دیدمت ولی بازدوست داشتم پیشم بودی

خیلی اعصابم خورده میخوام بخوابم.دوست دارم.

 

28 فروردین

ندای عشق تو دیشب دراندرون دادند    فضای سینه حافظ هنوزپرازصداست

بازهم 11 بیدارشدم اومدم خونه رضا اومده بود با فرزاد رفتیم دنبال کارهای برنامه پنجشنبه سینما فرهنگیان یه سر هم تلویزیون رفتیم وبعد برگشتم بارضا تا ازش نوارها رو بگیرم بعدش هم مثل همیشه رفتم باشگاه وبعدش پارک دیدم مادرپارک منتظرمن واستاده بعد هم بافرشیدورضا ومادررفتیم تا نوارفروشی چون باید سنفونی های بتهون رو میگرفتم.الان هم اومدیم خونه روی میزکارم دارم مینویسم.کم حوصله ام حواسم به انالیزموسیقی برنامه ست میدونی برای اولین بارتوایران داریم موسیقی زنده با شعبده میبریم رو سن یه مقدار کیبوردها هم بما گیر دادن میگن مجهزه نمیدونم فعلا شب بخیر ببخش خیلی کاردارم.میبوسمت عزیزم.

29فروردین

من همان دم که وضو ساختم ازچشمه ی عشق   چارتکبیرزدم یکسره برهرچه که هست

امروزاولین کاری که کردم رفتم دبیرستان برای برگه معرفی خدمت گرفتم وبرگشتم خونه ساعت 6 عصر رفتم بیرون فرزادوسعید هم همراهم بودند.حمید اومد تا خیابون سعدی رفتیم وازاونجا منو رسوند پارک تا 9موندم چند سانس رفتم بالای سن.بگذریم بازهم کاردارم میکنم توی اطاقم درازکشیدم منتظرم که خوابم ببره ساعت هم 3.5شبه نوارها هم پشت هم دارم تکثیر میکنم.رفتم به کارهام برسم .دوست دارم شادی زندگی من.

 

30فروردین

مقام عیش میسر نمیشود بی رنج     بلی به حکم بلا بسته اند عهدالست

9صبح بیدارشدم که نوارها رو برای ظبط بذارم دوباره گرفتم خوابیدم 10.5بیدارشدم بازهم مشغولنوارها بودم که تو تلفن کردی راستش خیلی غیرمنتظره بود انتظار نداشتم .اومدم خونه خودمون بعد نهاریک کم اطاقموتمیزکردم ودیرم شد سریع ساک رو برداشتم رفتم باشگاه تا 6.5 تمرین بودم یه ضرب دیدگی هم برام پیش اومد که زیاد جدی نبودموقع اجرای فن زیر حریف موندم بی انصاف با ارنج اومد رو من.بچه ها اومدن دنبالم باشگاه تا بریم یه باشگاه بدن سازی محمد ذات پرور ثبت نام کنیم نیاز به وزنه زدن دارم.دیگه چیزی نیست برات بگم اومدم خونه الان هم سر تخت خودم درازکشیدم دلتنگتم دوست داشتم اینجا بودی برای همینه که سعی میکنم خونه زیاد نباشم اطاقم برام بی تو عین سلوله.دوست دارم یه نخ سیگاربکشم اما بهت قول دادم نمیکشم ضرب دیدگیم با وجود دوش اب گرم اذیت میکنه دوست دارم خیلی زیاد ومیبوسمت دلم هم برات تنگ شده.شب بخیر

 

31 فروردین

به جان خواجه وحق قدیم وعهد درست    که مونس دم صبحم دعای دولت توست

ساعت 10 بیدارشدم دوتا ازآشناها اومده بودند برای عروسی گفتم نمیام نه پولش خوب بود نه جشنش نمیدونم چه اصراری دارن با دعوت ازمن کلاس بذارن درصورتیکه میدونی کارهاییکه میخونم بدردشون نمیخوره!تا بعدازظهراطاقم رو که همش پرازنواره رو جابجا کردم بعد هم با فرزاد رفتیم بازار وبعدهم پارک تا 9پارک روی سن بودمفرشید هم به ما ملحق شد وبعد قدم زنان وسایلی که میخواستیم رو خریدیم.راستش امروز با مادر یه بحث حسابی کردم وقهرم بحرحال یه روز میفهمن که من مثل بقیه نیستم اینو همه میدونن جزخانوادم ول کن وقتی تو 8سالگی رفتم رادیو میدوستم مسیرزندگیم برخلاف همه فامیل چیزدیگریست وآخرش هم شاید مثل هدایت خودمو داربزنم.معذرت قراربود این حرفها رو نزنم ولی باورکن نمیدونم آینده موسیقی این ملک چی میخواد بشه ماها که قاچاقی وبا هزار نکته کارمیکنیم برای تلویزیون یه مسیقی متن ساختم همونم ایراد گرفتند وضع خرابه کاش کمی فضا باز بود.الان یه مقدار وزنه زدم با وسایلی که امروزخریدم برام بصرف تر بود بخرم تا شهریه باشگاه بدم اونم هرماه ولی الان میز پرس ودمبل ها برام قد 4ماه باشگاه هزینه برداشت همش با هم شد28 هزارتومن دتازه 100کیلو هم وزنه گرفتم 5000تومن.میخوام بخوابم یه کم کتاب میخونم بعدش میخوابم  امیدوارم دلتنگی بذاره بخوابم ای کاش امروز بودی وبا مادرکمی حرف میزدی حرف من حالیش نمیشه.میبوسمت

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.