اندک سوادی که دارم

اندک سوادی که دارم

دردهایی که اززندگی میکشیم گاهی هم لذت!
اندک سوادی که دارم

اندک سوادی که دارم

دردهایی که اززندگی میکشیم گاهی هم لذت!

هفته دوم فروردین

هشتم فروردین

صبح بیدار شدم دیدم ارگ خوب کارنمیکنه بردم دادم تعمیر برگشتم دیدم فرشید داره تریاک میکشه باهاش یه بحث حسابی کردم درسته ازمن بزرگتره ولی خونه مناین چیزها ممنوعه .با سعید رفتم پیش اون یکی پسرخاله فرزاد که خوب میشناسیش یادته افتاده بودید دنبالمون من بافرزادفرارمیکردیم؟هاهاهااکوروگرفتم رفتیم عروسی بدنبود امان ازدست شما دختر دست از سر آدم ورنمیدارید همتون میخواین دوست شید ولی من فقط اذیت میشم بخاطرنوع فکرم بقول مهران هرکی جای من بود هرهفته با یکی بود ولی .........شادی وقتی این دفترو باز میکنم بوی ادکلن شدیدا دلتنگم میکنه دوست دارم زودتربیای .فرداخیلی کاردارم باید زود بیدارشم به سرووضعم برسم ازخستگی لاغرشدم دیشب هم مرتب نرفتم مجبورم اسپرت بپوشم وقتی ته ریشدارم هرروزم که نمیشه اصلاح کرد پوستم درمیاد.خوابم میاد شادی من شب بخیر دوست دارم بوی این دفترهمیشه با منه خوشحالم لااقل اینو دادی.دوست دارم زودتر بیا دیگه خسته شدم ازتنهایی.نیستی اینا هم سواستفاده میکنن .

 

نهم فرودین

حالم زیادخوش نیست شادی من .صبح ساعت 11 بیدار شدم فرشیددیروزرفته بودخونه خاله ش آخه بههش برخورده بود بابت بحثی که کردم ناراحت بود خلاصه یه دفعه دیدم اومدن دنبالمون واسه عروسی باکمال تعجب دیدم بازکلاه سرمن رفته از12 ظهرتا 12 شب؟!!!!!! خیلی عصبانی بودم بااخم وتخم خوندم صدام هم گرفته خودت فکرکن چطورتوآفتاب خوندم خلاصه کلی گرفتاری کشیدیم ساعت 12 شب فرزاداومددنبالمون .سرم به شدت دردمیکنه اومدیم خونه تا حالا عروسی دکتراینجوری ندیده بودم.فردا هم باید برم عروسی یکی ازدوستای نزدیک اگه اجازه بدی استراحت کنم عید میدونی چقدرسرم شلوغه دیگه ازهرچی عروسی بدم میاد همیشه وقتی ازیه هفته رد میشه اینجوری میشم عروسی زده با صدای عین خروس.دوست دارم شادی  شب بخیر.

دهم فروردین

با هزارزحمت صبح بیدار شدم رفتم دیدم صندوق خالیه خیلی بی معرفتی میدونی شدید گرفتارم نامه نمیدی که یه کم روحیه بگیرم.اومدم خونه فرشاد رفت دنبال دستگاه برای شب منم تا 7 خونه موندم.نمیدونم چرا دلم واست شورمیزنه؟ بعداز7رفتیم حالم با استراحتی که کردم بهترشده ساعت 11 شب تا 2.30برنامه داشتم برعکس دیروزامشب خیلی خوب وبا کلاس بود ولی سیستم صوت یه کم اذیت کرد زنگیدم برام یدونه دیگه کنارگذاشتن باید زود بخوابم فردا هم بریم دستگاه رو عوض کنم .شادی نمیدونم نوشتن تکرارمکررات چه حسنی داره؟منکه اینروزا کارم معلومه آخرش نفهمیدم چرا گفتی بنویسم وقتی میدونی هردقیقه چه کارمیکنم.ما اوامر شما رااجرا میکنیم باشه دیدمت تمام جوهرخودکارمو میریزم رو لباست یا جزوه دانشگاه که وقتی تو چرت مینویسم حالیت شه با چه زحمتی خطم رو اگه ببینی میفهمی.دوست دارم. شادی نامه بده دلم تنگته بخدا یکی از همینا که هرروز تو عروسی تلفن میدن رو انتخاب میکنم زاپاس .ش.خی کردم .عزیزم شبت خوش.

 

یازدهم فروردین

صبح 9 بیدارشدم دیدم بابت دستگاه باید 1ساعت معطل شم گفتم یه سر به محمد بزنم یه شش روزی بود ازش خبر نداشتم.تازه امروزهم عروسی یکی ازدوستای مشترک ماست بعد ازخونه محمد با فرزاد تماس گرفتم تا برنامه ریزی کنیم .بچه ها رفتند خونه من .ولی من بدبخت تا 2 بعدازظهر معطل دستگاه موندم اخرش بادلخوری همون دستگاه دیشب رو ورداشتم واومدم خونه .رفتیم عروسی عاقد دیرکرد منم باید 8 برمیگشتم برای یه برنامه دیگه خلاصه با هزارمکافات تموم کردیم اومدیم اینجا عروسی خواهر حمید آ|انسی همچین عروس وداماد اومدن من اولین آهنگ رو داشتم میخوندم با مینی بوس امر به معروف اومدن منو گرفتن .باورت نمیشه تو ماشین تمام کت وشلوار سفیدمو الکی لگد کردند میدونی که منم نمیتونم درمقابل توحش ساکت بشینم پاپیونم رو ازم گرفتند ولی بعد از3ساعت نگه داشتن من تو ماشین وسربسرم وتوهین کردن بازم من پیروز شدم ساعت 2 شب منو سر یکی ازفلکه های دور با کت وشلوارگلی پیاده کردند گفتند یه بار دیگه بگیرن میبرن.البته وسایل رو نتونستند ببرند فقط منو بردند پیاده شدم یه خانواده منو سوارکردند تعجب کرده بودند از پوششم فهمیدنداتفاقی افتاده وقتی گفتم ماره شروع کرد به نفرین برگستم خونه سریع لباس عوض کردم ورفتم عروسی مردم همه جیغ تا منودیدند خلاصه طبق معمول ازهمون جا استفاده کردم یه کم ازاون حرفایی که میگی یه روزی اخرش سرمو به باد میده زدم بعدش تا 3.45خوندم ازلج تموم نمیکردم واقعا متاسفم برای این مردم لااقل افسارمون رو کسی بکشه که لیاقت داشته باشه تو اون مینی بوس کسایی رو دیدم که مادرشون خرابه یا خواهرشون فراری خودشون با قیافه های هراس انگیز بعد حرفهایی که گوش آدم پرروئی مثل من رو داغ میکنه من تو ماشین بودم یه دختره رو گرفتن آوردن بالا من ته ماشین نشسته بودم اینو بردن جلو پیش حاجی با وقیحانه ترین شکل ازدختره خواست شلوارشو بکنه دختره با اینکه میزون نبود ولی گریه میکرد اعتراض کردمیه کشیده زدن بهم منم دیونه شدم حاجی قشنگ داشت جستجو میکرد بالا سر دختره هم دوتا نوچه 15ساله میزدن تو سرش میگفتم اهان پاتو بازکن حاجی ببینه همکاری کن باهات کارنداریم .چی بگم شادی امشب خیلی بهم فشاراومد اخه قربون امام حسین برم کی گفت امر به معروف اینجوری باشه؟چی بگم یادم میاد گریم میگیره.بازبونم اگه خرشون نمیکردم وازاونطرف هم پارتی نداشتم باید یه چندین ضربه شلاق میخوردم.الان ساعت 5 صبحه ازعصبانیت فیلم گذاشتم مثلا نگاه کردم ولی همش قیافه اون دختره جلو چشممه آخرش هم من قبل ازاون اومدم بیرون .فردا هم همونجا هستم ازلج میرم برنامه اجرا میکنم اینا حتما میان میخوام کاری کنم که به حماقتشون بخندن مردم.شب بخیر.شادی یه کم مواظب باش یه بار گیر وحشی ها نیفتی اینا اصلا کاری به پوشش ندارند همه شون عقده دارن .اه متنفرم ازاین مملکت.

 

دوازدهم فروردین

صبح 9 پاشدم دیدم نمیتونم بلند شم ازتخت فرشاد رفت دنبال دستگاه عوض کرد دیشب چون نذاشتم فرشاد رو ببرن حالش خوبه

دوباره خوابیدم .بیدارشدم 2 بود دیشب اگه زرنگی من نبود300هزارتومن ضررمیکردم بعدش هم زندون میشدم.رفتیم عروسی روی انبارحیاط نگهبان گذاشتم وجلوی کوچه گفتم به محض دیدن مینی بوس بگن .چندتا آهنگ زدیم که آشغالها اومدن نمیدونم جایی که همه روسری دارن مردا یه طرف زنها یه طرف همه فامیل دور ونزدیک دیگه چه مرگشونه عقده شادی نکردن مردم رو دارن؟به محض مودن سریع وسایل رو بردیم تو وروشو ملافه کشیدیم منم رفتم با قهوه چی مشغول استکان شستن

اون حاجی دیشب منو دید گفت باز داشتی مطربی میکردی با پرروئی گفتم دیدی؟گناه منو نشور امروز جرمی ندارم شدیدن هم ازماجرای نسوان دیشب پکرم عصبانی شد ولی گفت بیاین اینو ببرید مقرگفتم بخدا هرکدو.م نزدیک شید بدون تعقل همین سماوررو برمیگردونم سرتون یه کم مشاجره داماداومد بحرحال وسایل رو دیدن گفتم دیشب منو پیاده کردید مگه نگفتید برم خونه/منم رفتم اینا ازدیشب مونده با پوزخند گفتم فهمیدن دارم گیرشون میارم گفتن همینجا جلوی چشم ما ببرشون خونه منم گفتم نیرو بده با من کمک کنن عکاس عروسی هم تو یه گوشه همش عکس گرفت خلاصه برادرا ن باند به دوش وارگ زیر بغل مثل نوکردرب خونه همه وسایل رو گذاشتن پشت پیکانم تازه حیون بازی درآوردن باند روکوبیدن که منم با صدای بلند گفتم مطربی هم لیاقت میخواد ولی تو ماشین نشستن وتجاوز که کاری نداره فقط فطرت پست میخواد حاجی  گفت چیچی؟ منم خودمو زدم علی چپ .تا چندتاخیابون دنبالمون با یه پیکان اومدن که بدوننکجا هستم ما هم گمشون کردیم این شد عروسی خواهرحمید آژانسی که اینهمه هم براش نقشه کشیده بودیم حالا شانس آوردم همش حمید میگفت بریم مشروب بخوریم منم طبق معمول گفتم موقع برنامه نه خونه.بعدگذاشتن وسایل برگشتیم عروسی ویه کم خوش گذروندیم الان ساعت 2 شبه فیلم دیدم ولی بد جور بهم فشاراومده ازدیشب تاالان بخاطرهمین دلم تنگه برای شادی خودم که یه کم باهام شوخی کنه سربسرم بذاره.دوست دارم فردا میرم صندوق پست ببینم نامه دادی بی مرام؟

 

سیزده فروردین

 امروز با صدای دوستا بیدارشدم یه چای تلخ خوردم بعدش اطاق رو تمیزکردم خیلی ریخت وپاش بود آخه این مدت همش عروسی بودم وقتی برام نموند شب هم قرار بود با فرشیدومامان بریم بیرون شام بخوریم تاغروب خونه موندم فیلم نگاه کردم بعدش هم حال رفتن نداشتم با مادر یه جروبحث کوچیکی داشتم وبا فرشید هم که بگی نگی حرف میزنم.بعدش هم زدم بیرون گفتم میرم پیش محمد میدونستم فرشید اونجا نمیاددوست داشتم تنها باشم بعدش رفتم تا تاتر شهر پیش بچه ها یه حرفی پشت سرم زده بودند باید روشن میشد فرزاد هم تو خیابون دیدم تا 10 بیرون بودم بعد امودم خونه راستش شادی فکرمیکنم دوست نداری با من باشی چون نه نامه میاد نه زنگ میزنی نمیدونم دیگه سیزده هم گذشت خبری ازت نشد .فردا طبق معمول باید حرکت کنی بیای اگرفکرم اشتباهه شرمنده چه کنم وقتی خبری ازت نمیشه منم دلتنگم خداکنه فردا بیای .شب خوش.

 

چهاردهم فروردین

صبح اول وقت با بکش بکش دستگاه شروع شد رفتم دستگاه رو تحویل دادم چیزی هم نخورده بودم بی انرژی سخت کول کردم تحویل دادم  وبعدش ارگ خودمو فروختم چک رو گرفتم بعد از نقد کردن رفتم ارایشگاه عین جنگلیها شده بودم تا 2 بعدازظهرمعطل شدم .خوابیدم به مامان گفتم منو 4یا 5 بیدارکنه که بریم بازار ولی بیدارشدم گفتم خودش بره منم رفتم تا صندوق دیدم یه بسته سفارشی اومده چون صندوق به اسم محمد بود نتونستم بگیرم بعد هم اومدمخونه حامد یکی ازدوستام اومد ورفتم ازهمون دکتری که عروسیش بودم باقی پولمو گرفتم الان هم خونه فرزادم با بچه ها 2باز زنگ زدم خونه دخترداییت  ولی نموندم کسی ورداره قطع کردم ساعت 3 شبه تنها تو اطاق خوابیدم امیدوارم فردا ببینمت دیگه دارم بد قلق میشم دورازتو میمونم بهانه گیر میشم.دوست دارم.

 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.