اندک سوادی که دارم

اندک سوادی که دارم

دردهایی که اززندگی میکشیم گاهی هم لذت!
اندک سوادی که دارم

اندک سوادی که دارم

دردهایی که اززندگی میکشیم گاهی هم لذت!

دل نوشته یک هنرمندجوان ودوست خوب

"این روزها چقدر وجودت را کم میاورم .هیچ چیز نمی تواند قدری از دلتنگی ام را بکاهد فقط خودت میتوانی سازی برای تنهاییم بنوازی. تنهایی را به معنای ناب واژه حس میکنم نبودنت را اشک میریزم باز هم همه چیز در سکوت. گریه شاید زبان ضعف باشد شاید خیلی کودکانه شاید بی غرور ...اما هر وقت گونه هایم خیس میشود میفهمم نه ضعیفم!!! نه یک کودکم!!! بلکه پر از احساسم و عاشق رنگ نو را پیدا میکند عکسایت را خیره میشوم در مهربانی نگاهت، ذوب میشود یخ احساسم تو چه بودی و چه هستی آه ...فراموش کردم که دوری دور هم باشی اگر از من ،همیشه با منی تو بی خبر مهمان بغضم می شوی بی هوا از چشم های خسته ام سر میزنی تو همیشه هستی عشق من میدونی الان تو چه فکری ام صدات .....چه نیرویی بهم میده ...چه شوقی برای زندگی ،کاش اینقدر قدرت داشتم که اجازه ندم هیچ وقت صداتو ازم دریغ کنی... هیچوقت ... کاش میشد با این صدا بخواب برم و از خواب بیدار شم شادی..."

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.