اندک سوادی که دارم

اندک سوادی که دارم

دردهایی که اززندگی میکشیم گاهی هم لذت!
اندک سوادی که دارم

اندک سوادی که دارم

دردهایی که اززندگی میکشیم گاهی هم لذت!

محبوس ها

شب با تمام سپاهش

ازمعبرمشبک ودلگیرپنجره

دیری ست امده است

وین جای تنگ را

اشغال کرده است

درخوابگاه زندان

درزیرنورشدیدچراغ ها

جمعی کنارهم

برروی بسترخردی غنوده اند

این یک،چون هیات علامت پرسش

گوئی که درخیال گرمی آغوش مادرش

درخواب رفته است

یاازهجوم ترکش خمپاره ای مهیب

درپشت خاکریز

سنگرگرفته است

آن یک،درزیربارخواب

بسیاردیدنی ست

اوبالش تکیده خودرا

دربرگرفته است

شاید به یادکودکش یاهمسرش

یاهرعزیزدیگرش

وآن دیگری

بااین که تاگریزلشکرشب وقت اندکی ست

می غلتد وهنوز

خوابش نبرده است

شایدبه باغ وکوچه ودریاودشت

فارغ ازاین مکان

باتلالوی پندارهای خویش

مشغول گشته است

این بندیان

آدم نکشته اند

اموال ونان کسی رانبرده اند

نی درحریم خانه کس پانهاده اند

درانتقال حاصل جانکاه گرزسبز

تاکوچه های فقر

یاخفیه گاه عیش

کوشش نکرده اند

اینان به نام داد

باسازاعتقاد

درکوچه های شهر

آوازخوانده اند.

تامران1375 تهران66

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.