دلم دارد ز بیم مرگ میلرزد زبیمی نی دراوهام ونه بی بنیادونی بی نیرنگ درین وحشت سرای سربسردلتنگ نه دستم میتواندبند بگشاید نه پایم میتواندره بپیماید
دلم دارد زبیم مرگ میترکد زمرگ عشق ماهمواره میلرزد زنااین عقرب ناخوانده درکاشانه بلبل خطرهازیرسردارد:توآخرچیستی ای زن؟؟
که میگیری کلنگ مهلکی نامش خیانت ومیکوبی بپای خانه خوشبخت وصل ما ومن بادیده خونبارمیبینم که میریزدفروهردم زهرسوخشت دیوارش توآخرکیستی ای زن؟ تامران