حلالم کن!!
فریادهایت ،اشکهایت،خونی که ازتو برزمین ریخته می شود،همه وهمه رنگی ازننگ است که به لکه های این سگ هزارخال ،می افزاید واورا تبدیل به سگ سیاهی،لبریزازپلیدی ها وزشتی ها ،هارهار،هارترازهمیشه می کند.
نمیتوانم تاب بیاورم،برای من احساسی،احساس خردبودن وحقیربودن زخمی ست که هردم بادیدنت سربازمی کند ودستانم بسته است ودستی که کوتاه شدارزشی ندارد.
تراباکودکم مقایسه میکنم،اوباآرامش بزرگ میشود وصدای مهیب رافقط دربازی های رایانه ای میبیندودرفیلمهای سینمایی اما تو خودبازیگرنقش اول فیلم کثیفی هستی که کارگردانش بویی ازشرف نبرده..افسوس که قراردادت درهیچ جای جهان پسندیده نیست وتو مجبوربه بازی هستی چه بخواهی چه نخواهی .میدانی اعتراف می کنم بتو غبطه می خورم به اینکه معصومانه شهید می شوی بدون ذره ای گناه ومن می نگرم نه ما می نگریم وفقط آه می کشیم .یادت باشد ازخالق ما بپرسی آیا آه کشیدن نیز اجری دارد؟
صدا به صدا نمیرسد تمام ملت ازاده جهان ندای مظلوم بودن ملت تورا درپیچاپیچ این روزهای سردرگمی ،به گوش کرهای پلیدسیاستمداری که یک سو منافعشان درگرو به خون کشیدن ملت توست می رساند اما کوگوش شنوا؟هزاران سمعک هم آنان راواداربه شنیدن نمی کند!
خجالت می کشم برایت بیش بنویسم وقتی که مادرت وپدرت راغمین می بینم .تو.هنوزنمی دانی مرگ فرزند چه دردی دارد .من هم نمی دانم؟؟!!! اما رنج شما که برقاب تصویر می شیند مثل عروس بیوه شده ایست که حجله اش ازخون شویش رنگین است تو باید بدانی این رنگ با آن رنگ ننگ فرق می کند وده کرانه بزرگترازکرانه باختری شماست.
دوست دارم کتاب ودفترهای مدرسه ات راببینم ،بخوانم،چشمانم راببندم وفکرکنم اگربودی یااگرسالم بودی ودرمحیطی امن پرورش می یافتی چه کاره می شدی؟حدس می زنم روزهایی که کمی آرامتربود وهنوزهرزه گرد بی مغزد به سیم آخرنزده بود،انشای کلاس تو همه پیرامون آزادی موطنت بودوحسرت یک پارک وشهربازی ،یا حتی داشتن یک عروسک ارزان پارچه ای ،یااگرخیلی خوشبخت بودی زندگی درفضایی آرامتر.
اجازه بده توراکودک زاییده بارنج بخوانم که مظلوم ترازکودکان گرسنه هستی چون انان غذاندارند وتو حتی خاک نداری وهرلحظه گرسنه ترازآنان مرگ ناخواسته راباآغوشی بازاستقبال می کنی .مرگی که ازکودکی باآن انس گرفته ای وانگارآغوش مادرت است.
نمی توانم بیشتربنویسم .آرزویی ندارم جزاینکه دست چرک تاب او که مشروع نیست وفرزندزاییده گناه دیکتاتورهای تاریخ است زودکوتاه شود و روزی به دست نسل اینده سرزمینت وهمه ازادی خواهان جهان،به سزایی که تاوان خون هزاران مثل توست برسد.
کودکم تراکودکم می خوانم چون امروزبادیدنت قرمز شدم ازشرم.ازاینکه نمی توانم رزمنده باشم وبه تو کمک کنم .ازاینکه فقط باید برایت دارو وکمکهای مثل این بفرستم.شرمگین ازاینکه دنیای مادی واینده خانواده ام را نمی توانم به دست تقدیر بسپارم چون مثل تو هنوزلیاقت رزم درراه اسلام وخاک راندارم.
ولی قول می دهم ندای ترا درترانه ای یادرآهنگی ثبت کنم یا حداقل درروزنامه ای که همه بخوانند یا درسکوت شبانه خلیج مستدام فارس نام ملت ترافریادکشم یا اینکه درهفته نامه همزیستی بنویسم که همزیست بودن ازآن تمام انسانهاست وچه خوب که مسالمت امیز باشد.
کودک من حلالم کن برای دستهای کوتاهم برای قلم قاصرم وبرای این که نمی توانم برایت بگویم زندگی خیلی بیشترازلحظه بین تولد ومرگ است .زندگی همان چیزی ست که درچشمان تو ،درخون تو ،درکفن سپیدت جریان دارد.حلالم کن حلال.
تامران هامون
قاصدک سواربر باد
درخت سترگ روی زمین
عقاب ،چکاد کوه
ماهی ازاد به نبض رود
من نه بر زمینم نه آسمان
نه زیرخاک
نه درورای این جهان
تکیه گاه من کجاست؟
درفراق دیرپای مهر زنده یاد
درزمانه رواج سکه ودلار
گرمی نگاه تو غنیمت است
مهربان من
باد،زمین،چکاد،ورود من تویی.
تامران هامون
دیرآمدی موسا!
دوره اعجازها گذشته است
عصایت را به چارلی چاپلین هدیه کن
که کمی بخندیم/
/////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////
به سرش زده باد
نگاهش کنید!
چگونه میان درخت ها می دود،وسرش را به پنجره ها میکوبد
به سرش زده باد
دستش را
به دهان گنجشک ها گذاشته نمیگذاردسخنی بگویند
آب حوضچه رابه هم میریزد
به سرش زده این برهنه ی گرمازده...
گفته بودم طوری بیا که بوی تورانشنود!
دیوانه شده این پسر
پیرهنت به دهان گرفته کجامیبرد؟!
شمس لنگرودی
درود به همه خوانندگان بلاگ حقیر
راستش اول تشکرازاستاد کاظمی که اجازه کاردرهفته نامه همزیستی رو به من شاگرد داد وبعد استاد خودم جناب رضا پورتشکرکه چیزهایی که ازایشان آموختم سخت بدردم خورد.درضمن بزودی تا آذر برای دیدن دوستان به وطن میآیم
مستدام باشید وفرخنده
روزه هایتان قبول آنکه باید بپذیرد
تامران هامون گیلکا
درود به همه اوناییکه تا صبح جام بیستم رو نگاه میکنند.عرض کنم با این بازی مقابل ارژانتین سطح توقعات ما بالا رفته فکرکنید با یک بازی تدافعی هرتیمی میتونه نتیجه بگیره اما حمله های ما خوب ودقیق بود .این یک روی فوتبال ایرانیه روی دیگرش که حمله ست رو حتمن دربازی آخرمیبینیم ایکاش که روزآخردرحسرت دقیقه 91 نمونیم وتیم بره به مرحله بعد.
راستش ازفوتبال دورشم ودرمورد ماه مبارک رمضان بنویسم دوستان منتظرآمدن من به وطن بودنداما درگیرنمایشگاه قرآن هستم وتدریس فکرنکنم بتونم تاآذرماه بیام گیلان پس همچنان دوستتون دارم وجوابگوی تماسهاتون هستم یک ماه موسیقی جزیره تعطیل تصمیمی عجیب!!!!
امیدوارم ازکم نوشتن من به ستوه نیامده باشید .راستش سخت مشغول نوشتن 2کتاب هستم وقول چاپ رو تاآخرامسال میدم یکی آهنگسازی یکی هم دست نوشته هابرای پسرم قراربود مجموعه اشعارم رو هم زیرچاپ ببرم ولی باتوجه به برخی مسایل میسرنشداما اگرحدابخوادروزعیدسعیدفطریه کنسرت به نفع خیریه میخوام بذارم ازهمین جا ازتمام کسانی که برای فرهنگ وهنرجزیره قشم زحمت میکشند سپاسگزارم.
به امید آینده ای نکو برای همه خصوص فرزندانمان.
تامران هامون گیلکا
قشم اول تیر93
درکرانه خلیج فارس درسکوت شبانه میتوانی بنویسی وعقده دل بگشایی برای کاغذی که دردست داری وبرویش سیاه میمالی ورهایش میکنی بدست امواج تا آب شود ذوب شود و......
گاهی اوقات فکرمیکنم برای چه اینجاآمده ام برای آرامش یا برای زجرکشیدن ازرفتارهای غلط همه ازخودم تا باقی دوستان آدمی بدون نقص میشه.
دلم برای بوی نای وطنم تنگ شده برای تابستانش برای درختانش که میرقصند وبرای مسببه هستیم دلم تنگ است وفقط سازم مرا میفهمد وشبها صدای نعره های دلتنگیم تا آسمان میرود اما......
هنوززنده ام به بهایی گذاف که بیشترازقیمت هم پرداخته ام.تازه سود سالیانی که پر داخت کردم هم طلب دارم نه ازخدایم بلکه ازخلق خداکه هیچ صوابشان نیست.
همه پیروزباشیدوپویا.
تامران.
سلامی به گرمی هوای جزیره که هنوزبه مرزخرما پزون نرسیده
عرض کنم افتخاراین رودارم که به فرزندان اهالی قشم موسیقی یاد بدم البته آموزشگاهها اینجا فعال هستند اما برخی دوست دارند بطورخصوصی درس بگیرند منم انجام وظیفه میکنم.
مورد دیگراینکه برخی ازدوستان نزدیک گله داشتندکه سفره خونه میخونی!!!!!عرض کنم اینجا کمی فرق میکنه خانواده ها میان ودراصل یه نوع رستوران سنتیه که دارای غرفه ها یا اتاق های جداگونه ست وراحت .برای من اهتل شبستان هم ازیه نظر بهتره که لااقل میدونم طرفم چیزی بارشه نه پزعالی وچک برگشتی.ازیه نظرم بده که ازسنگین خوندن گاهی فاصله میگیرم چون مخاطب دوس داره شاد باشه ومنم باید درخدمتش باشم.
ازبرخی افراد هم اینجا فرارمیکنم اما نمیدونم چرا دست ازسرم برنمیدارند.
بازهم تشکرازحمایتهای کانون هنرقشم ومدیریت ویژه ارشاد اسلامی.
یه تشکرهم ازخانم فرماندارکه منو برای یه گفتمان درمورد مقاله پذیرفت و ازخوشرویی ایشان جا خوردم.وخوشحالم که فرماندارخانم با این بینش برای جزیره انتخاب شده وامیدوارم بازهم ایشون روملاقات کنم اگربرخی بگذارند.
دلم برای همه دوستان گل هموطن تنگ شده .وهمچنین برای باران رشت .
دیگرقشمی شدم وماندنی برای محرم وصفر میام که یه نفس بکشم.
پایدارباشیدوپیروز
یارب آن دلبرشیرین که سپردی به منش
آنقدرلوس وننربود که سپردم به ننه ش