پیراهنت را به بنداویختم
خشک شود
میدانی شبها کنارم میخوابانمش
وصبح خیس است
دراغوش او ک میخوابیدی
یادت باشد
اندامی ک حق من است راخیرات میکنی
چشمهایت راوقت لذت نبند
چون اولین تصویرت منم
ک درحسرتت نظاره گرم
یادت بیایدلبهایت رامیپرستم
به اندازه کل پولی ک به حسابت ریخته
وتو نوعی خودفروشی محترمانه
بامردی ک خودش خریداربسیاری بود
واکنون باز هم خریدارت اما
توپیروزی چون من بهانه ای شدم
برای هدفت
عکسهایمان رانمیسوزانم
دارمشان ک شاید ی جایی
نفست راب نفسم پیونددهم
وقتی میبوسمشان
واوهرگزمیداند سالی دراغوشم بودی
تامران .دست نوشته های متوهم مالیخولیایی