دیشب افتخارداشتم کارگروه تازه تاسیس ارنیکا رو دیدم ونمیگم لذت نبردم با وجود استاد سیامک فتحی نیا وحسن افتخاری که عمری با هم سری داشتیم نمیشود لذت نبرد.تنظیم بد نبود با وجود هنرجوهای سازهای زهی اولین ارکستری بود که صداش ازارم نداد.البته به اقای علی زارع توصیه میکنم با صدا بردارهای اماتور وزیر صفر زحمت موزیسین ها رو هدر نده صدای دارم زیر لیگ دسته 3 صدای کلارینت نمی اومد تومباو بینگو که نپرس نمیدونم وقتی گیتارهست چرا کیبورد با صدای گیتارقطعه بزنه.وهزاران ایراد دیگر که نادیده اش می انگارم فقط برای حضور 2نوازنده حرفه ای ای کاش مسئولین گیلان فکری بحال یه سالن مناسب برای کنسرت واز اون مهم تر ورود هر ننه قمری رو تو حوزه صدا برداری....چی بگم وا...
فقط بسیار خوشحالم که موسیقی بی کلام اینقدر طرفدار داره
وتشکرفراوان از حسن افتخاری برای نوازنده بودنش ایکاش ایران صد تا نوازنده با نگرش این دو عزیز داشت
حسن دوست دارم امیدوارم زودتر بر قله های ترقی ببینمت.استاد سیامک دوست دارم وازخداوند برایت همیشه بهترین پیشرفتها رو ارزومندم یادش هم بخیر مهران از شما میپرسید
باقی دوستان هم زحمت کشیدند ولی برای صدا برداری زحمت انها کمتر بچشم امد.
آن مردآمد /آن مرددرباران آمد / شایدبابا بود /که با دست پرآمد /
بابا آمد / اما با دستانی خالی / نان داد ؟ / نه فقط بوسه زد ،
گونه فرزند را / بوسه اش را قیمتی نبود/
بابا آمد با دلی شکسته / مادر برایش چای نریخت /به واریز یارانه مانده بود / چای را کشاورز نمیداد / قیمت خون درقوری / مادر وما دم کشیده بودیم از فقر / پخته درنداری / تخته بند است شکم پیچاپیچ .
همچون گربه های ولگرد کوچه/ تفاوتش فقط در ترحم همسایه ها بود/
اما باباترحم را تاب نمی اورد/ حتی اگربا یک شاهی در حسابش/
اری منم پدرم با دستانی خالی / گردونه روزگار/ مرا هم مسبب رنج نمود/ نتهایم دیگرشکم فرزندم را سیرنمیکند/ بعد استخلاسم / هرکه را دیدم / در دهانش زنده بادومرده باد / هیچکش ازمن نپرسید/ ای نشسته به تل خاکستر /ای چپاول شده دیروز وامروزت / ای پریشان زده پاییزی/گره نانت را میتوانی واکرد؟ / گره نان رانمیخواهم!/آنچه میبینم آینده ای تاریک / هنگامی که کسی فانوس نمیدهد /چون آنگاه همه درنور میبینند / شب پره های خون آشام را/ چه روزی؟ / چه کشکی ؟/ آیا بازوان مادر توان سابیدن دارد؟/
عمرش سابیده شد مثل همه / ای رادمرد آزاده / برسجاده مقدست کمی
مارا پناه باش/ اسمت بهانه ای شده / برای ملجمهای روزگار/ وایکاش آنها هم از رو شمشیر میبستند/ نه اینکه نام ترا پیوند زنند /نام متبرکت که تا ابد باقیست./نام توست سنگ صبور / دردمندان گرسنه را /
اینان حتی شبانه نان یتیمان را بر در/ خاصه خویش میبرند/
نان را با اشک یتیم میخورند/ تا گلویشان نگیرد/ فربه با گردنهای کلفت /اجازه شادی ترا برای عزای خردکی نمیدهند / بابای همه ما / شیعه شما هستیم / اما شیهه و فغانمان / به بلندای عرش / نای تاختن / نای یافتن / نای بافتن خیال را هم نداریم/ چه بگویم که ناگفتنم بهتر است/ خواستم شعر بگویم /به حق که شعرم نمیآید /ازصدای گشنگی شکم فرزندم /آهنگی ساختم شعرش از نداری/با سازی مخالف /اما هرگزسیرنشدم/ نگاه کن تو سرزمین مادری / روزا ابری میشن وخاکستری / قصه نیست حقیقته که میکشه / خون تاریخ مارو جادوگری/ کجاست خاک کوزه گری / دوباره گل شود/ شاید که دوباره از نو بسازیم / طرحی نودراندازیم / بعد با شادمانی بی گرسنگی /بگوییم روز پدرمبارک / اشک پدران را نبینیم وضجه مادران را.
گردی ستبرسینه ببایدکه طی کند
این سنگلاخ را
که اش زندگیست نام
گرسنگهای خردوکلان
کزقله میرهند گرازان به قعرها
بر پای رهروان نشست
باید نخست چهره
باید نکوفت سینه
ننشست در سکوت
باید نکرد واژگون
سرو بلندقامت وسبزامید را
پویندگان راه
گردان رزمگر
درعرصه بقا
از بیم افت وخیز
یا پیچ وتاب راه
جایز ندیده اند
لختی درنگ را
هرگزنشدکه چهره به آژنگ بسپرند
یاازحدوث حادثه ای تلخ وناگوار
هرگزنشد که نپویندراه را
زانسو که نور بود
آری همیشه بوداز صبح زندگی
این اصل بی بدیل
همواره بی شکست
در رزم زندگی
هرگز نمیشود
بر یاس تکیه کرد
تامران هامون گیلکا
برای اینکه جوانان ما بتونن چرت بگن فضاهای چت عمومی وجود داره اسم سایت رو نمیبرم ولی افسوس قدیما سرقفلی میدادیم دور هم بحث کنیم با منطق الان دورهم عشق میکنن بدون حیا جالبه که سایتها هم ادعای فرهنگ سازی دارن متاسفم در سایتی که هزاران عضو داره یه ادم پیدا نمیکنید بخواد حرفهای جدی بزنه همش چرندوپرند یا متلک به هم یا عشقولانه بازی حالا اگر چندتامحترم هم باشند ترجیح میدن نباشن.تا نبینند.
خــورشیـــــد
ذرات زیبـــایی واپسیــــــن مــــرا
امــــــروز سر کشیـــده
من...
ستـــــاره ای فرو پاشیــــــــده
هــــــــــزاران ســـال نـــوری پیــش ترها
ســـــــــــرد
ســـــــــــرد
به خــــــامــــوشــی گراییـــــــــده ام.
مشـــــــــــرق را نگاه
هر پگــــــاهــــش
درخـــشــــش ملیـــــــح ویـــــرانـــــــی مــن است
درمـــــــردمـــکهای شوخ چشــــــــــم تـــــــو
و مــــــن هنــــوز هـــمـــان داغـــــــی ِخورشیـــــدِاشتباهــــی عمــــــــرتو
برمــــــــــــــــدار بیــکـــرانگــــی اقلیـــم مهـــــــــــــر "مــــن "
تـــــــــــو
فقـــــــــط بــــگــــــــــــرد
بــــگـــــــــــــرد...
_____________
دریا
هفتم آبان
مزایای بوسه) محافظت از دندان ها و جلوگیری از پوسیدگی دکتر پیتر گوردن رئیس اتحادیه دندانپزشکان انگستان اظهار می دارد: "پس از غذا خوردن، دهان پر از مواد شیرین شده و بزاق دهان حالت اسیدی پیدا می کند، این امر باعث بوجود آمدن پلاک بر روی دندان ها می شود. بوسیدن یک فرایند پاک کننده طبیعی است که به حفظ سلامت دندان ها کمک می کند، جریان بزاق دهان را افزایش بخشیده، و درصد ایجاد پلاک بر روی دندان ها را تا حد بسیار زیادی کاهش می دهد." من خودم این سوال ر از دندانپزشکم پرسیدم، او در ابتدا قدری خجالت کشید، اما نهایتاً صحت گفته های مرا تایید کرد از بین بردن استرس یک بوسه عاشقانه، بهترین روش برای ریلکس شدن و از بین بردن استرس محسوب می شود. مایکل کی مکناب، مشاور روانی معتقد است: "زمانیکه لب ها در حالت بوسیدن قرار می گیرند، تقریباً دهان حالت لبخند زدن را به خود می گیرد، و از آنجایی که احساسات و حرکات بدنی انسان با هم ارتباط نزدیکی دارند، تقریباً غیر ممکن است که یک نفر هم لبخند بزند و هم استرس داشته باشد. در عین حال باید به این نکته هم توجه داشت که تنفس در زمان بوسیدن عمیق تر می شود، عضلات چشم شل شده و در راحت ترین حالت خود قرار می گیرند. این امر بهترین تکنیک برای قطع ارتباط با دنیای پر هیاهوی بیرونی و ریلکس شدن است.
قاصدک سواربر باد
درخت سترگ روی زمین
عقاب ،چکاد کوه
ماهی ازاد به نبض رود
من نه بر زمینم نه آسمان
نه زیرخاک
نه درورای این جهان
تکیه گاه من کجاست؟
درفراق دیرپای مهر زنده یاد
درزمانه رواج سکه ودلار
گرمی نگاه تو غنیمت است
مهربان من
باد،زمین،چکاد،ورود من تویی.
تامران 1391 مهر
عزیزم ره سپردن ازکویر
خستگی زاونفس گیر جدائی
میرسد پایان
سوادجنگل سبزوصال
ازتارک سبزافق پیداست
نهالتازه پیوندما بعداز
زمستان جدایی ها
بهاری تازه خواهدداشت
وتیمارش تلاش مستمردرپی
عزیزم می فروشان را
به شهرناکجا بردند
زبیم گزمه بایدخفیه می نوشید
شرابی خانگی رادرتدارک باش
که تاهنگام میعادمداوم کهنگی گیرد
به غیرازوعده های گرم وشیرینی
که جاری شد میان ما
همتنطوری که میدانی ومیدانم
دلم سرسخت مشتاق است
من وشمع وشراب وتو
کنار یکدگر باشیم
بخوابانی درآن شب کودک مارا
که تنهایی میان ما صفای دیگری دارد
چراغ خانه راآنشب بمیرانش
که اشک شوق شمعی رانظر کردن
حدیث خوش تری دارد
به لوح خاطرت بنویس
عزیزم مایلم آنشب
که ازدست تو ساغرها به کف گیرم
توهم گیری زمن ساغر
زنوشانوش مادرخلوتی دلخواه
فرو شوییم زنگارپلشت روزهای تلخ زندان را
عزیزم بوسه ازشهد لبت آنشب
زداید تلخی می را
همین کافیست
شراب خانگی رادرتدارک باش
تامران