دلم دارد ز بیم مرگ میلرزد زبیمی نی دراوهام ونه بی بنیادونی بی نیرنگ درین وحشت سرای سربسردلتنگ نه دستم میتواندبند بگشاید نه پایم میتواندره بپیماید
دلم دارد زبیم مرگ میترکد زمرگ عشق ماهمواره میلرزد زنااین عقرب ناخوانده درکاشانه بلبل خطرهازیرسردارد:توآخرچیستی ای زن؟؟
که میگیری کلنگ مهلکی نامش خیانت ومیکوبی بپای خانه خوشبخت وصل ما ومن بادیده خونبارمیبینم که میریزدفروهردم زهرسوخشت دیوارش توآخرکیستی ای زن؟ تامران
سپن کوچک من زود برگیرکمان/ سهمگین تیرت را/سینه چله نشان جمع کن نیرورا /بگشا بازورا
گره کن ابرورا وبیفکن دردشت/ لیکن اینجا هدفت /نیست مرزایران /درنبردتوران/ سپن م فرزندم/ هدفت دیواریست /آسمان سای وخشن / که گرفته ست کنون / تن بابای تورا درآغوش/ کرده خورشیدجهانتاب برایش خاموش/ ونهاده ست مدام گرهی برابروش/ پسرم نوگل من/ باکمانت بفکن / تیردیوارشکن /سوی دیوارسیاه / تابیایدبابا /ازسیاهی تا نور / برهدازدل شب/ وببوسد باعشق/ دست وبازوی توانای ترا 1383 1برای فرزندم.تامران
چیزی نمانده شعر تر از چین بیاوریم!
زشت است اینکه گیره سر از چین بیاوریم
کبریتهای بیخطر از چین بیاوریم
آوردهایم هر چه شما فکر میکنید
چیزی نمانده شعر تر از چین بیاوریم
هر چند توی کشور ایران زیاد هست
ما میرویم گور خر از چین بیاوریم
آوردهایم ما نمک از ساحل غنا
پس واجب است نیشکر از چین بیاوریم
هی نیش میزنند و عسل هم نمیدهند
زنبورهای کارگر از چین بیاوریم؟
خوانندهها چه قدر زمختاند و بدصدا
من هم موافقم قمر از چین بیاوریم
حالا که خوشگلان همه رقاص گشتهاند
پس واجب است شافنر از چین بیاوریم
خشکیده است، پس بدهیمش به روسیه
دریای خوشگل خزر از چین بیاوریم
تا آن که جمعیت دو برابر شود سریع
باید که دختر و پسر از چین بیاوریم
حالا که نیست کار بُزان پای کوفتن
ما میرویم گاو نر از چین بیاوریم
یک روز اگر که مردم ایران غنی شوند
باید گدا و در به در از چین بیاوریم
گویند سر عشق مگویید و مشنوید
ما میرویم لال و کر از چین بیاوریم
منبع: مجموعه شعر "هی شعر تر انگیزد"
رود ازآن توست / بذروبیل وبازوان رایگان کارهم / شد بهارآمد /منکه زارع هزارساله ام / پینه های دستهای من / ردپای رنجهای بیشمارروزگار/ چهره ام شکسته زیرپای پیل آفتاب/ مانده ام کنون فراترازحصارباغ / رانده ای مرا/ رمانده ای مرا / انتظار سبزضربه میزند/به سقف خانه دلم / اظطراب رویش مدام عشق ندیده نشناخته/ بدلیل هم احساسی با انکه / میخواست تصلیتی بفرستد/ رویش عشق بوده ازازل همیشه مشکلم /من که ازنگاه تو/ زدودنی/ شکستنی/ خلاصه کلام کشتنی / پاسخم بده؟! / توچه کرده ای برای باغ ؟ / باریدی؟
تامران اردیبهشت۹۱
مادرمضطرمن تو که درمزرعه خیس برنج پای درگل مینشانی گل رنج
وزغم ماندن من درزنجیر- میفشانی زدوچشمان نحیفت گل اشک - روزوشب نیست ترا صبروقرار
نکندجلوه ترابوی بهار
قلب مجروح ترامرحم نیست - هیچ عطرگل وآوای هزار
مادرمضطرمن - حاصل رنج توفرداکه نشیندبه ثمر - می دهدخوشه زرین برنج
شایدآنروزکه تاراج برندت محصول - سیل علاف وطلبکارقروض - شایدآن روزسیاه
تن تبدارمرا همچو برنج - به چپاول ببرد توده سرب - مادرمضطرمن! - تودرآن روزعزا نکنی موی پریش نزنی مشت بسر نکنی چهره غمین نکشی ضجه خونین زجگر که مراوسوسه دیدن خورشید بدین ورطه کشاند تامران 1378
مادرمضطرمن - توکه درمزرعه خیس برنج پای درگل مینشانی بوته های گل رنج
وزغم ماندن من درزنجیر- میفشانی زدوچشمان نحیفت گل اشک - روزوشب نیست ترا صبروقرار
نکندجلوه ترابوی بهار - قلب مجروح ترامرحم نیست - هیچ عطرگل وآوای هزار
مادرمضطرمن - حاصل رنج توفرداکه نشیندبه ثمر - می دهدخوشه زرین برنج
شایدآنروزکه تاراج برندت محصول - سیل علاف وطلبکارقروض - شایدآن روزسیاه
تن تبدارمرا همچو برنج - به چپاول ببرد توده سرب - مادرمضطرمن! - تودرآن روزعزا نکنی موی پریش نزنی مشت بسر نکنی چهره غمین نکشی ضجه خونین زجگر که مراوسوسه دیدن خورشید بدین ورطه کشاند تامران 1378
دردنخستم نه ان است که تو میپنداری.اخرین سنگرسکوت است.اما من از سنگرم بیرون امدم بدون جلیقه محافظ بدون هراسی که قبل داشته ام.ازادمهای حقیقی دوروبرم تا حوا خیری جزخیانت ندیدم.اما درمحیط مجازی دوستانی به اندازه تمام ادمهای دوست داشتنی یافتم.
من که درتمام عمرم همیشه بیش ازهزارها دوست وصدها مگس دورخودداشتم شیرینیم رابا زهرهلاهل عوض کردم .سالها درزیر سقف کهنه ام ماندم به امید اینکه کسی بداند چه کشیدم.نتهایم شکم فرزندم را سیر نکرد زنم ازغزلم شام نپخت.خرف اخررستن برایم حیس داشت وشکنجه.لبم بسته ماند وکسی ندانست چه کشیده ام ومیکشم.بجرم گفتن حقایق ماندم دربسترصوانح.بس است انکه مرا میخواهد اینگونه ساکن نمیخواهدوای کاش سالها پیش قبل اززخم خوردنم او را میافتم/کنون بعداز سالهابدون بلاگ ماندن بعدازفیلترهای بسیاری که بر نوشته هایم گذاشتند.اینجاخواهم نوشت ازترانه هایم تا شعرهایم که دوباره نوشتنش را مدیون او وانجمن شعرپارسی هستم که اساتیدش بسیارسخاوتمندندومهربانیهایشان را باهم تقسیم میکنند.برای من که سالها دورازخاکم نمیدانستم خاکم قصدرویش ندارد جالب است رویش مدام قلم رادیدن .میخوانم تا مرابامرده ها اشتباه نگیرند سازهایم رافروختم تا حق خیانت حوا را بدهم کنون صدای یک ساز برای بازگوکردن انچه کشیده ام کافیست.میسازم وافرینش نسیب غربت نشینانی میشودکه دردشان بی دردیست.خواننده هایی که غیرازچند تن همهگی با به پرچم فقط حرف وطن میزنندتا ما انهاراگوش دهیم.سالها دررفاه زندگی میکنند بعد برایمان جانمازاب میکشند.اگرمثل من باشیدکمی خصوصی ترکه برای نمازخواندنتان هم میخندند.جالب است انکه بدترین وسیاه ترین را میخواندمعتقدترین است.گربازکنم شاید همه گی بدانید چه کسانی برگوشهایمان فرمانروایی میکنند وما به چند دزد خواننده وطنی دل خوشیم کدامیک مانند من ۲۹سال را صرف هنرکردند بدون ذره ای چشم داشت مالی/کدامیک قوانین جاری راگردن گذاشتند؟همه اول با ماهواره ها کارکردند بعد با یک غلط کردم باتصویر یه خانه هایمان امدند.ازچه بگویم؟ازمن که گردن نهادم وضرر قانون مند بودن را میبینم.ای بابا هرگاه مینویسم چیزی جزدردندارم منم من بذرفریاد اما با صدایی گرفته.نمیدانم اینجا نوشته میگذارم وترانه وصدایم را امید دارم به گوش برسد نه اینکه بامجوز درون گنجه ام خاک بخورد وبرای فرزندم بماند.حق یارتان.
تامران