اندک سوادی که دارم

اندک سوادی که دارم

دردهایی که اززندگی میکشیم گاهی هم لذت!
اندک سوادی که دارم

اندک سوادی که دارم

دردهایی که اززندگی میکشیم گاهی هم لذت!

اشعاری از شاعرخوب گیلانی ودوست خوبم محمدنجفی نوکاشتی ازانجمن شعر

 

کم کم شبیه حس قشنگی شکسته شد
بغضی که عاشقانه و رنگی شکسته شد
رویای صادقانه و تعبیر خواب من
مردی بجای یک دل سنگی شکسته شد
کاخی که آرزوی تو احداث کرده بود
مانند یک بنای کلنگی شکسته شد
اصرار تو به رفتن و انکارهرچه بود
صلح میان ما سر جنگی شکسته شد
حالا پر از ترانه ی رفتن شدی و دل!
دل را ببین! که با همه تنگی شکسته شد  محمد نجفی نوکاشتی

 

وقتی قرار شد که نباشی کنار من
از دست رفت صبر شماو قرار من
در دستگاه ضبط و پخش خاطرات دل
هی گیر میکند سر اسمت نوار من
احساس بی تو بودن دل را نشانده ام
در ضربه های خسته ی دستم به تار من
درماجرای فاصله هایی که بین ماست
شاید توهم شبیه منی از تبار من
هرچند حال و روز زمستان گرفته ام
اردیبهشتی ام، و تو هستی بهار من

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.