کم کم
شبیه حس قشنگی شکسته شد
بغضی
که عاشقانه و رنگی شکسته شد
رویای
صادقانه و تعبیر خواب من
مردی
بجای یک دل سنگی شکسته شد
کاخی
که آرزوی تو احداث کرده بود
مانند
یک بنای کلنگی شکسته شد
اصرار
تو به رفتن و انکارهرچه بود
صلح
میان ما سر جنگی شکسته شد
حالا
پر از ترانه ی رفتن شدی و دل!
دل را
ببین! که با همه تنگی شکسته شد
محمد نجفی نوکاشتی
وقتی قرار شد که نباشی کنار من
از دست رفت صبر شماو قرار من
در دستگاه ضبط و پخش خاطرات دل
هی گیر میکند سر اسمت نوار من
احساس بی تو بودن دل را نشانده ام
در ضربه های خسته ی دستم به تار من
درماجرای فاصله هایی که بین ماست
شاید توهم شبیه منی از تبار من
هرچند حال و روز زمستان گرفته ام
اردیبهشتی ام، و تو هستی بهار من