از تو با اینهمه خوبی دست میکشم
ازتمام آنچیزها که ارامش میآورند دست میکشم
ازپاکی ازنجابت ازادب
ازتمام آداب دست میکشم
لطفا عشقم را پس بده
دیگربرایت عکس قلب نمیکشم
همانطورکه گفته ای نمیتوانم
بارتو بردوش نمیکشم
بگذاربمانم با سایه خویش وگربه هایم
جزبه پشت آنها به هیچ چیز دست نوازش نمیکشم
بگذاربروی زود تر ازیادم
چون برای فراموش کردنت
ازباده دست نمیکشم
دیرگاهیست دراین تاریکی
ازتنهایی دست نمیکشم
تنها بودن بهترازباتوبودن است
دیگربرای هیچ زنی مرد واقعی نمیکشم
هجویات تامران