اندک سوادی که دارم

اندک سوادی که دارم

دردهایی که اززندگی میکشیم گاهی هم لذت!
اندک سوادی که دارم

اندک سوادی که دارم

دردهایی که اززندگی میکشیم گاهی هم لذت!

یادت هست؟

یادت هست؟

روزی که اندوه

درونت راخراشید

جبینم پرزآژنگ شد

روزی که پاهایم تاول زد

تو گریه کردی

با لبخند کودکی خندیدیم

وبا اشک مادری نالیدیم

ورنج آدمی  دردمشترکمان بود

امروزاما ازکنار هم

در یک پیاده رو بی اعتناردمیشویم

مارا چه میشود؟

وقت غروب ایا

فانوس عاطفه خاموش میشود؟

خورشیدهیچ  ماه نه

حتی ستاره شدن هم

اینگونه فراموش میشود

1389 تامران

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.