اندک سوادی که دارم

اندک سوادی که دارم

دردهایی که اززندگی میکشیم گاهی هم لذت!
اندک سوادی که دارم

اندک سوادی که دارم

دردهایی که اززندگی میکشیم گاهی هم لذت!

قشم وسکوت شبهایش

درکرانه خلیج فارس درسکوت شبانه میتوانی بنویسی وعقده دل بگشایی برای کاغذی که دردست داری وبرویش سیاه میمالی ورهایش میکنی بدست امواج تا آب شود ذوب شود و......

گاهی اوقات فکرمیکنم برای چه اینجاآمده ام برای آرامش یا برای زجرکشیدن ازرفتارهای غلط همه ازخودم تا باقی دوستان آدمی بدون نقص میشه.

دلم برای بوی نای وطنم تنگ شده برای تابستانش برای درختانش که میرقصند وبرای مسببه هستیم دلم تنگ است وفقط سازم مرا میفهمد وشبها صدای نعره های دلتنگیم تا آسمان میرود اما......

هنوززنده ام به بهایی گذاف که بیشترازقیمت هم پرداخته ام.تازه سود سالیانی که پر داخت کردم هم طلب دارم نه ازخدایم بلکه ازخلق خداکه هیچ صوابشان نیست.

همه پیروزباشیدوپویا.

تامران.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.