این روزها سردرگمم همچون کلافی که بهم گره خورده باشد نمیدانم ازبرای کدامین اشتباه اینچنین درهم میپیچم
گرهی کورافتاده درسرنوشتی که بدست خود نوشتم .
بیش به کودکیم می اندیشم وبه او که شروعی دوباره خواهدداشت درراستای به تر زیستن
منتظرش هستم تا این گره کوررابا تدبیرواحساس وتجربه بازکند نه بادندان بل بادستانی لبریزازعطوفت
تامران
سلام تامران عزیز
اومدم فقط عرض ادبی داشته باشم و بگم به یاد دوستان هستم
ایشالله که همه گره کورهای زندگی همه باز بشه
موفق باشی
محمدنوکاشتی عزیزم لطف شما مدام است
نمیدونم لوجنک رونمیتونم با این اتصال ضعیفم به نت واکنم
هرجا هستی پاینده باشی ممنونم شماره حقیرروکه داری رشت هستم .ومشغول
کلاف سرنوشت من سردرگمه همیشه
طلسم کوراین گره یه لحظه وانمیشه